آیا روابط اشتباه وجود دارند؟

گفت‌وگو با میثم ایران‌پناه، کارشناس ارشد مطالعه مغز و ذهن

میثم ایران‌پناه: برای تشخیص کودکی که در روابط آینده‌اش موفق است، می‌توان به انتخاب بستنی توسط او توجه کرد. مثلا یک کودک بستنی را که برایش خریده شده، نمی‌خورد. غر می‌زند و آن را دور می‌اندازد. بعد دنبال کار دیگری می‌رود. اما کودک دیگر بستنی را کامل می‌خورد و لذت می‌برد. برای ترسیمِ واقعیت مطلوب در کودکِ اول، مانع ایجاد شده، اما کودک دوم می‌داند چه می‌خواهد تا لذت ببرد. کودکی که نمی‌داند چه می‌خواهد، چیزهای مختلفی را تجربه می‌کند تا در وضعیت حتمی که والدین برای او رسم کرده‌اند، به چیزی برسد که به او لذت می‌دهد. اما کودکی که واقعیت مطلوب برایش ترسیم شده وقتی به آن دست پیدا می‌کند، لذت می‌برد و ثانیا برای آن می‌جنگد.

لیلا به‌طلب: عشق چیست؟ حس کردنِ پرواز بدون آنکه بال داشته باشی؟ یا چیزی شبیه به غوطه‌ور شدن بین زمین و هوا همزمان با خالی‌شدنِ دل و اندرون. علم اما خلاصه‌تر از اینها عشق را تعریف می‌کند. از زاویه هیجانی، عشق ترکیبی از لذت و اعتماد است. آیا بعد از آنکه لذت فروکش کرد، عشق به ویرانه‌ای تبدیل می‌شود که باید آن را ترک گفت؟ چه سری در ماندن نهفته است؟ آنچه ما را بر آن داشت با میثم ایران‌پناه، کارشناس ارشد مطالعه مغز و ذهن و تئوریسین «یونیفرم‌های ذهنی» گفت‌وگو داشته باشیم، موشکافی «روابط اشتباه» بود. از او پرسیدیم آیا در روابط متغیر انسانی محدوده‌ای تعریف شده که انحراف از آن اشتباه تلقی شود؟ پاسخ‌های او ممکن است تصویری را که از روابط عشقی در ذهن ساخته‌اید، دگرگون کند.

در روابط عاشقانه چیزی به نام روابط اشتباه داریم؟

قبل از پاسخ باید مفاهیمی را روشن کنیم. انسان درباره رابطه تصمیم می‌گیرد؛ اینکه وارد رابطه بشود یا خیر. اما این تصمیم‌گیری در ذهن انسان چگونه و با چه رخدادهایی شکل می‌گیرد؟ برای رسیدن به پاسخ، مدل‌های مختلفی ساخته شد. اوایل به نظر می‌آمد که انسان منطقِ نامحدودی دارد. اما بعدها مشخص شد که این مدل جوابگوی سوال ما نیست. سپس نظریه «فایده ذهنی» مطرح شد. این نظریه می‌گوید انسان‌ها تصمیم می‌گیرند تا از سمت درد به سمت لذت حرکت کنند. می‌توان گفت اگر درباره موضوعی، «درست» و «غلط» مطرح شود، دیگر بحث تصمیم‌گیری را نخواهیم داشت، بلکه موضوع، قضاوت است. حالا چرا تمایل داریم قضاوت کنیم؟ ما به عنوان انسان برای حفظ بقای خود به دنبال مسائل حتمی هستیم و ارزش‌گذاری رابطه به «خوب» و «بد» ما را به سمت قضاوت و زندگیِ حتمی می‌برد. اما وقتی با تصمیم‌گیری وارد رابطه‌ای شویم، فضا یک «فضای محتمل» است. اگر بخواهیم وارد یک زندگی محتمل شویم، به مهارت‌های بسیار بیشتری نسبت به یک زندگی «حتمی» نیاز داریم. نکته اساسی این است که انسان برای افزایش کنترل خود بر فضا دنیا را حتمی‌تر می‌کند.

این اتفاق چگونه رخ می‌دهد؟

کودک یک تا چهارساله، مدل‌های مختلفی از دنیا در ذهن خود می‌سازد. او در چهار سالگی به واقعیت مطلوب می‌رسد. یعنی می‌تواند پیش‌بینی ‌کند با به دست آوردن چه چیزی بقایش حفظ می‌شود و بر اساس همان عمل می‌کند. گاهی والدین این ناحیه را در مغز کودک بلاک می‌کنند. مثلا به او می‌گویند کدام کار برای تو بهتر است. در این صورت «ترسیم واقعیت مطلوب» در کودک شکل نمی‌گیرد. برای تشخیص کودکی که در روابط آینده‌اش موفق است، می‌توان به انتخاب بستنی توسط او توجه کرد. مثلا یک کودک بستنی را که برایش خریده شده، نمی‌خورد. غر می‌زند و آن را دور می‌اندازد. بعد دنبال کار دیگری می‌رود. اما کودک دیگر بستنی را کامل می‌خورد و لذت می‌برد. برای ترسیمِ واقعیت مطلوب در کودکِ اول، مانع ایجاد شده. اما کودک دوم می‌داند چه می‌خواهد تا لذت ببرد. کودکی که نمی‌داند چه می‌خواهد، چیزهای مختلفی را تجربه می‌کند تا در وضعیت حتمی که والدین برای او رسم کرده‌اند، به چیزی برسد که به او لذت می‌دهد. اما کودکی که واقعیت مطلوب برایش ترسیم شده، وقتی به آن دست پیدا می‌کند، لذت می‌برد و ثانیا برای آن می‌جنگد.

آیا انسان‌ برای تجربه لذت مجدد در تله‌ای که مغز برای او گذاشته، گیر می‌کند؟ یعنی ممکن است تقلا کند تا آن لذت اولیه را که در رابطه عشقی چشیده‌، به نحوی بازسازی کند؟

اغلب افراد فکر نمی‌کنند که چنین اتفاقی دارد می‌افتد. در خیلی از موارد، افراد به روابط خود معتاد می‌شوند. بودن با فرد خاصی باعث می‌شود که در مغز من دوپامین ترشح شود و با آنکه می‌دانم رابطه‌ام یک رابطه غنی نیست، ولی به دنبال آن می‌روم و مدام می‌خواهم همان شخص را ببینم. ترشح دوپامین، ایجاد لذت می‌کند. هر فعالیت، ماده و رابطه‌ای که دوپامین را در مغز افزایش دهد، اعتیادآور است. گاهی یکی از طرفین شکایت می‌کند که همسرم زیاد به من زنگ می‌زند. عموما می‌گویند که فرد در حال چک‌کردن تو است، اما این‌طور نیست. او تماس می‌گیرد تا صدای شخص را بشنود و دوپامین در مغز او ترشح شود. برخی زوج‌ها مثلا به رستورانی می‌روند که اولین بار یکدیگر را در آن ملاقات کرده‌اند. آنها به دنبال تکرار لذت اولیه هستند. اما آن لذت به صورت مجدد در آنها ایجاد نمی‌شود.

سوالی که پیش می‌آید این است که انسان برای تجربه آن لذت اولیه دست به چه کارهایی می‌زند؟

ممکن است دست به هر کاری بزند؛ از مصرف دراگ و موادی که به ترشح دوپامین منجر می‌شود تا تجربه روابط متعدد.

آیا آن لذت اولیه در این موارد حاصل می‌شود؟ انتخاب‌هایی که می‌کنند بسیار انرژی‌بر و هزینه‌زا نیست؟
من نمی‌توانم بگویم که آیا آن لذت حاصل می‌شود یا خیر. چون انسان‌ها شرایط متغیر و متفاوت دارند و خودشان می‌دانند که آیا لذت موردنظر برایشان ایجاد شده یا نه. بر همین اساس هم تصمیم‌های مختلف می‌گیرند؛ ترک رابطه، وارد شدن به یک یا چند رابطه یا نقش بازی‌کردن. هرکس بنا به تعریف خود از زندگی «حتمی» یا «محتمل» با این موضوع برخورد می‌کند. درگیری بین طرفین زمانی اتفاق می‌افتد که جنگ قدرت میان آنها به وجود بیاید. یعنی یکی از طرفین به کنترل‌گر و دیگری به کنترل‌شونده مبدل شود.
با این حساب تکیه بر لذت به تنهایی برای ادامه رابطه کافی نیست.

برای آنکه رابطه به جایی برسد که بتوان برایش برنامه‌ریزی کرد، باید بین نوروترنسمیتر دوپامین و سروتونین فاصله گذاشت. دوپامین عموما برنامه‌ریزی ندارد، اما سروتونین احساس سرخوشی همراه با آرامش ایجاد می‌کند. اینکه افراد تمایل به تکرار لحظات اول آشنایی دارند، فقط به خاطر دوپامین است. تلاش آنها برای شبیه‌سازی -مراجعه به مکان اولیه ملاقات خود- برای دستیابی به همان لذت اولیه است. ولی اگر در دیدار اول، فضایی را تجربه کنند که براساس ترشح سروتونین ایجاد شده، برنامه‌ریزی بعدی خواهند داشت. یعنی تلاش نمی‌کنند برای چشیدن آن لذت اولیه به رستورانِ اول بروند، بلکه جاهای جدید را تجربه می‌کنند.

این روند چطور به ادامه رابطه کمک می‌کند؟

شما باید تجربه کسب کنید تا به شناخت برسید. اینکه به صورت دستوری به شما بگویند چه کاری برای ادامه رابطه لازم است، شما را در دنیای حتمی قرار می‌دهد. وقتی در دنیای حتمی قرار بگیرید، تجربه، برنامه‌ریزی، رصدکردن و ارزش‌گذاری، دانش شرطی و دانش فرآیندی از بین می‌رود. فقط یک دانش اخباری باقی می‌ماند که به شما می‌گوید چه کنید و چه نکنید. شما هم گاهی دلیلی برای انجام آن کارها نمی‌یابید. مثلا وقتی از مشاور می‌پرسید رابطه ما چگونه است، او رابطه شما را سازماندهی می‌کند. شما هم اجرا می‌کنید و گاهی می‌گویید برنامه‌ای که گفتید اجرا نشد. چرا؟ چون شما در حال اجرای سازماندهی هستید. ولی وقتی خودتان برنامه‌ریزی کرده باشید، دقیقا می‌دانید می‌خواهید به کجا برسید و چگونه می‌خواهید برسید، چون دلیل آن را می‌دانید.

بنابراین روابط ادامه‌دار عشقی، بر پایه دیگری استوار شده‌اند؟

در روابطی که پس از فروکش لذت اولیه ادامه می‌یابند، منافع طرفین تأمین می‌شود. وقتی دو نفر وارد یک رابطه می‌شوند، یکسری پتانسیل همراه می‌آورند. باید ببینید آن پتانسیل‌ها چه چیزی خلق می‌کنند. بنابراین اول باید پتاسیل‌سنجی کنید. شخص باید بداند چه منابعی در اختیار دارد و نسبت به آن منابع کجا قرار گرفته. مثل این است که شخصی ماشین مدل بالا دارد، اما مانند یک پیاده از آن استفاده می‌کند. این شخص قطعا آدم موفقی نیست. ولی کسی هست که منابع چشمگیری در اختیار ندارد، اما طوری جلو می‌رود که همه تعجب می‌کنند، یعنی از کمترین پتانسیل‌های موجود، چیزی غنی به وجود می‌آورد. من به نفر دوم، یک انسان موفق می‌گویم.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.