شماره ۲۲۴۷ | ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت
صفحه را ببند
شاه قاجار در محضر حکیم سبزوار

ناصرالدين شاه در سفر خراسان قصد دیدار حكيم و عارف معروف، حاج ملا هادى سبزوارى را کرد. تعيين وقت شد و يك روز ظهر، شاه به اتفاق يك نفر پيشخدمت به خانه محقر حكيم رفت. شاه ضمن صحبت‌ها گفت: «هر نعمتى شكرى دارد، شكر نعمت علم، تدريس و ارشاد است. شكر نعمت مال اعانت و دستگيرى است و شكر نعمت سلطنت هم البته انجام حوايج است. لهذا من ميل دارم شما از من چيزى بخواهيد تا توفيق انجام آن را پيدا كنم.» جواب شنید: «من حاجتى ندارم.» شاه گفت: «شنيده‌ام شما يك زمين زراعتى داريد، اجازه بدهيد دستور دهم آن زمين از ماليات معاف باشد.» جواب شنید: «دفتر ماليات دولت مشخص است كه از هر شهرى چقدر وصول شود. اساس آن با تغييرات جزئى به هم نمى‌خورد. اگر در اين شهر از من ماليات نگيرند همان مبلغ را از ديگران زيادتر خواهند گرفت، تا مجموعى كه از سبزوار بايد وصول شود تكميل شود. شاه راضى نشوند كه تخفيف دادن به من يا معاف شدن من از ماليات، سبب تحميلى بر يتيمان و بيوه زنان گردد. به علاوه دولت كه وظيفه دارد حافظ جان و مال مردم باشد، هزينه هم دارد و بايد تامين شود. ما با رغبت، خودمان اين ماليات را مى‌دهيم.» شاه گفت: «ميل دارم امروز در خدمت شما غذا صرف كنم و از همان غذاى هر روز شما بخورم.» حكيم بدون این که از جا حركت كند فرياد كرد: «غذاى مرا بياوريد.» فورا    آوردند. طبقى چوبين كه بر روى آن چند قرص نان و چند قاشق و يك ظرف دوغ و مقدارى نمك ديده مى‌شد جلو شاه و حكيم گذاشتند. حكيم گفت: «بخور كه نان حلال و دسترنج زراعت خودم است.» شاه يك لقمه خورد اما ديد به چنين غذايى عادت ندارد و از نظر او قابل خوردن نيست. پس از حكيم اجازه خواست كه مقدارى از آن نان‌ها را به دستمال ببندد و برای تبرک همراه خود ببرد.


تعداد بازدید :  475