مهدی بهلولی آموزگار
وقتی چند نفر دارند با هم یک کار گروهی را پیش میبرند، همیشه امکان دیکتاتوری وجود دارد؛ اینکه یک تن تصمیم بگیرد و دیگران چشمبسته بپذیرند. اینکه یکی رأی بدهد یا ندهد و دیگران نگاه کنند به او که اگر دستش بالا رفت، دستشان را بالا ببرند و اگر دستش پایین بود، دستشان را پایین نگه دارند. قبول دارید که کار خیلی زشتی است و کار گروهی را از کار مدنی دور میسازد. کار مدنی نیازمند انسانهایی مستقل و باشهامت است که خودشان بیندیشند و شهامت گفتن دیدگاه خود و رفتارکردن بر بنیاد همان دیدگاه را داشته باشند. درکار مدنی باید نگاه نکرد به دیگری و رأی داد. یک حالت دیگر هم این است که نگاه کنیم به دیگری که وقتی رأی داد، ما رأی ندهیم و اگر رأی نداد، ما رأی بدهیم. شاید به خاطر ترس از این اتهام که طرف مستقل نیست و پیرو یکی دیگر است. این هم خیلی آزارنده است و البته خندهدار؛ و به همان اندازه از معنای استقلال به دور است و یکجورهایی طرف را ازچشم آدم میاندازد که شهامت پذیرش یک دیدگاه منطقیتر را ندارد و به آن رأی نمیدهد، از ترس حرف بیبنیاد دیگران و به راستی چه باید کرد که سنجشگر و با اعتمادبهنفس بار بیاییم و باشیم؛ آنگونه که خودمان و بدون نگاه به دیگری تصمیم بگیریم؟ این پرسش هماکنون که به زمانه انتخابات ریاستجمهوری و شوراها نزدیک میشویم، بُعدی گستردهتر هم میگیرد. اینکه دریک جمع که چند تن همه نشستهاند و دارند بحث سیاسی میکنند و زمین و آسمان به هم میبافند تا همه سیاستمداران را سروته یک کرباس کنند و تو میدانی که اینچنین نیست و فرق است میان فلانی که 8سال رئیس دولت بود و چه کرد و دیگری که او نیز 8سال رئیس دولت بود و چه کرد، دستکم شهامت بیان دیدگاه خود را داشته باشی که باباجان چرا این همه آسمان و ریسمان میکنید و چشم بر تفاوتها میپوشید و چرا دست از این همه سادهسازیهای سستبنیاد و خیالی درباره راه و روش بهبود آینده ایران برنمیدارید؟ بهویژه اگر جو سنگینی باشد و پیش از اینکه تو شروع به حرفزدن کرده باشی، چند تا ناسزا به خط سیاسی تو هم داده باشند، لزوم شهامت مدنی بیشتر خودش را نشان میدهد. آدمی یاد زرتشت میافتد و آتشی که اگر درخرمنی از کاه بیفتد، همه را به آتش میکشد: «چونان آتش باش». و آن یکی که گفت: «چونان کرگدن تنها سفر کن». و باز این پرسش دشوار پیش میآید که چگونه این انسانهای «آتشین» و «کرگدن» پرورش مییابند؟ من امیدم به آموزش و فلسفه است. آموزشی که بنیادش سنجشگرانهاندیشی است و فلسفهای که تو را با جهان پرسشهای ریز و درشت آشنا میسازد و شهامت خودبودن و خویشتن باوری را به تو میبخشد. پس شد آموزش و فلسفه و آتش و کرگدن.