شهروند| 2 مرد روستایی که جان پسربچه 18ماهه زنجانی را نجات دادهاند، از لحظات دلهرهآور و سختکوشیهای خود دربرابر گرگ گرسنه گفتند.
این 2 مرد با فداکاری خود توانستند پس از تعقیب و گریز طولانی سرانجام گرگ را تسلیم خود کنند و با نجات کودک از دست این حیوان وحشی و درنده، مادر هراسان و چشم به راه را شاد و مسرور سازند.
سیدعلی موسوی یکی از دو مرد فداکار گفت: نزدیک درخانه مشغول پاککردن قفس قناریها بودم که به یکباره فریادهای زنی را شنیدم که درپی حیوانی میدود و چون بیشتر دقت کردم، متوجه شدم این حیوان گرگ است.
وی افزود: در نگاه اول فکر کردم که این گرگ، زبالهای را بر دهان گرفته و درحال فرار از دست این زن است اما وقتی فریادهای دادخواهی را شنیدم، قفس قناری را رها کرده و درپی آنها دویدم. چون نزدیک شدم، زن از فرزندش که طعمه گرک شده بود، سخن به میان آورد و بیدرنگ برای نجات جان این کودک خیز برداشتم و چون این حیوان وحشی و درنده برای بیرونآمدن از دره باید به بالای تپه میآمد، به صورت میانبر به نزدیک این نقطه تلاقی رسیده و درفاصله حدود 10متری با هم رودررو شدیم و بدن و صورت پسربچه را که دست و پایش بر زمین کشیده میشد، خاکآلود دیدم.
موسوی افزود: پسربچه را خونین و بیحرکت در دهان این گرگ که هیچ ترسی نیز از من به دل نداشت، مشاهده کردم و چون دست خالی بوده و وسیلهای برای دفاع نداشتم، بنابراین برحسب غریزه در یک آن، خم شده و سنگی را از زمین به منظور پرتاب به طرف این حیوان برداشتم اما ترسیدم سنگ به کودک اصابت کند و کار بدتر از آن چیزی که هست، بشود و این فرصتی شد تا از یکدیگر فاصله بگیریم.
وی افزود: وقتی از رسیدن به گرگ ناامید شدم، برای برداشتن تلفنهمراهم که دراین تعقیب و گریز بر زمین افتاده بود، به سوی محل بازگشتم و چون به مادر خسته و هراسان این کودک رسیدم، به منظور طلب کمک، درخواست گوشی کردم که گفت شارژ باتری تمام شده است که با شنیدن این پاسخ زمین و آسمان به دور سرم چرخید.
بیدرنگ به دنبال گوشی خود گشتم، با یکی از اهالی روستا که درنزدیک همان محل زندگی میکرد، تماس گرفته و موضوع را درقالب کلماتی کوتاه بیان کرده و درخواست موتورسیکلت کردم.
وی تصریح کرد: حدود 4 تا 5 دقیقه بعد، با موتورسیکلت به ما نزدیک شد و بلافاصله درپی گرگ روان شدیم اما تنها چیزی که مرا برای یافتن این حیوان درنده امیدوار میکرد، لباس قرمزرنگ این پسربچه بود که پس ازطی مسافتی بالاخره از دور این نشان را مشاهده کردیم و بر سرعت وسیله نقلیه افزودیم.
موسوی افزود: بالاخره به این گرگ نزدیک و نزدیکتر شدیم و چون خود را درچند قدمی ما دید، از ترس، کودک را بر زمین گذاشت و پس از نگاهی خشمناک از ما دور شد و وقتی به صحنه رسیدیم، کودک را که چشمهایش باز بود و نفس میکشید، دربغل گرفتیم اما ترسیده و بدنش نیز شل شده بود.
وی ادامه داد: هنگام بازگشت درمیانه مسیر، مادر کودک را که سراسیمه و خسته درپی گرگ بود را دیدیم و با صدای بلند سلامتی خبر جگرگوشهاش را دادیم و برای مداوا و درمان کودک زخمی را با خودروسواری به بیمارستان امیرالمومنین خدابنده رساندیم.
موسوی گفت: جای دندانهای تیز فرو رفته بر ناحیه شکم، پهلو و پشت بدن این کودک هنوز هویدا بود و صورتش و دست و پایش نیز خونین و خاکی بود و حتم دارم که لباس ضخیم و زمستانی کودک مانع از دریدهشدن بیشتر بدنش شده بود. مادر کودک حادثهدیده نیز، گفت: ظهر سهشنبه 29 فروردینماه، گرگ درنده و بزرگ جثهای، کودکم را در برابر چشمانم به دهان گرفته و با خود میبرد و من نیز هراسان و نالان به دنبالش میدویدم.صغری گنج خانلو افزود: کودکان خودم و بچه برادرم با خیالی آسوده و آرام مقابل درخانه مشغول بازیهای کودکانه بودند که ناگهان کودکم مورد هجوم این گرگ قرار گرفت و اگر آن 2 مرد همسایه نبودند، به حتم اکنون فرزندم درمیان ما نبود و هرگز فداکاری آنان را فراموش نخواهم کرد. کودکم به دلیل مشکلات کبد و ریه هنوز در بیمارستان بستری است و بهبودی کامل نیافته است.