یکی از مشکلات کنونی دنیاي کار، عدمحضور متناسب زنان با توجه به شایستگیهاي آنان از نظر تحصیلات عالی و تجربه در پستهاي مدیریتی است. عوامل متعددي میتواند در این مسأله نقش داشته باشد. بر همین اساس هوشنگ تقیزاده تحقیقی را با عنوان «شناسایی موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی» در سال91 در شماره هفدهم «زن و مطالعات خانواده» انجام داده که هدف این تحقیق شناسایی موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است. براي دستیابی به این هدف در این تحقیق 8فرضیه مطرح شده است. روش تحقیق توصیفی بوده. نتایج این بررسی نشان میدهد که کلیشه جنسیت، تبعیض جنسیت، تضاد بین کار و خانواده، تضاد بین فرهنگ و خانواده، عدمحمایت رهبر سازمان، عدمحمایت خانواده، روابط در کار و سقف شیشهاي از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریت محسوب میشوند.
واژه «جنسیت» در قالبهاي مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است تا به افراد کمک کند که جنبههاي تعاملات کاري بین زنان و مردان را مورد بررسی قرار دهند. این موضوع اغلب مورد توجه زنان بوده است تا موقعیت اجتماعی خود را بهبود بخشند و دیدگاههاي جامعه را نسبت به جایگاه خود تغییر دهند. ساختارهاي روابط و تعابیر درخصوص نقش زنان در فعالیتهاي اجتماعی و سازمانی با توجه به مؤلفههاي فرهنگی، طبقات اجتماعی، اعتقادات مذهبی و بسیاري دیگر از عوامل در جوامع مختلف، تفاوتهاي فاحشی با هم دارند. بسیاري از صاحبنظران بهویژه در آمریکا و انگلستان به وجود اختلافنظر درخصوص فعالیت زنان و مردان اعتقاد ندارند و بر این باورند که برداشتها از نابرابري عمدتا از سوي زنان مطرح میشود که بهدنبال اثبات این موضوع هستند که خود را با مردان همانندسازي کنند.
در تقسیم طبیعی نیروي انسانی سازمانها، آگاهانه یا ناآگاهانه زنان به حاشیه رانده میشوند و رشد و ترقی آنان براي سایر افراد بیاهمیت تلقی میشود و حتی گاهی دستیابی آنان به درجههاي عالی عجیب و غیرقابل تحمل میشود، زیرا تصور غالب این است که آنان باید در حاشیه باشند و هرگز نباید در رأس قرار گیرند.
امروزه مدیریت زنان نهتنها در کشورهاي درحالتوسعه بلکه در کشورهاي توسعهیافته هم از مقولههاي مهمی است که مورد توجه صاحبنظران علوم مختلف قرار گرفته است و در سطح جهانی هم سازمانهاي بینالمللی توجه ویژه به جایگاه زنان در کشورهاي مختلف دارند. از اینرو، همواره مقوله زنان و بهویژه مشارکت آنها در تصمیمگیريها و مشاغل سطوح عالی مورد توجه بوده است. یکی از شاخصهاي مهمی که بهعنوان معیار توسعه جنسیتی و نیز توانمندسازي زنان مورد توجه قرار میگیرد، میزان مشارکت زنان در تصمیمگیريهاي کلان کشور و همچنین حضور آنها در پستهاي مدیریتی است.
ارتقاي زنان به پستهاي مدیریت در جامعه امروز بیش از پیش حایز اهمیت است. اشتغال زنان خصوصا در سطوح بالاي مدیریت داراي پیامدهاي مثبتی از قبیل کاهش میزان باروري، رشد شاخصهاي توسعه انسانی زنان به تبع افزایش دانش و مهارت آنان و همچنین رشد فرهنگ عمومی، افزایش شاخصهاي بهداشتی، بهبود پیشرفت تحصیلی فرزندان زنان تحصیلکرده و ایجاد و تقویت احساس امنیت است، اگرچه زنان بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند و از لحاظ سطح دانش و توانایی ظرفیتهاي نهفتهاي دارند، اما سهم ناچیزي در تصدي پستهاي مدیریتی دارند. مطالعات انجامشده در860 شرکت در ایالتمتحده آمریکا نشان میدهد تعداد افرادي که با ملیت آفریقایی- آمریکایی در مشاغل مدیریتی هستند به 4درصد افزایش یافته است. همچنین براساس آمارها، تنها حدود 11درصد از متصدیان مشاغل شرکتها در 500شرکت برتر معرفی شده توسط «فورچون» را زنان تشکیل میدهند.
اما در تحقیق موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی بر پایه 8متغیر کلیشه جنسیت، تبعیض جنسیت، تضاد بین کار و خانواده، تضاد بین فرهنگ و خانواده، عدمحمایت رهبر، عدمحمایت خانواده، روابط در کار و وجود سقف شیشهاي موردبررسی قرار گرفته و نتایج زیر از آزمون فرضیههاي تحقیق به دست آمده است.
1) کلیشه جنسیت از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
2) تبعیض جنسیت از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
3) تضاد بین کار و خانواده از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
4) تضاد بین فرهنگ و خانواده از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
5) عدمحمایت رهبر ازموانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
6) عدمحمایت خانواده از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
7) روابط در کار از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
8) وجود سقف شیشهاي از موانع ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی است.
بهطور کلی باید عنوان کرد که امروزه توانمندسازي زنان و مشارکت کامل بر پایه برابري در همه زمینهها ازجمله در فرآیند تصمیمگیري و مدیریت جامعه یکی از پیشنیازهاي توسعه پایدار است که کشور ما سخت بدان نیازمند است. در جوامعی که هنوز تعادل مطلوب و قابلقبول و مشارکت عادلانه زن و مرد در فعالیتهاي اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی فراهم نشده است و فرصت منصفانه بروز خلاقیت و استعداد انسانها برقرار نشده، توسعه پایدار به سختی اتفاق میفتد. تداوم و شتاب توسعه هنگامی رخ خواهد داد که زن و مرد دوشادوش یکدیگر مسئولیت توسعه را برعهده بگیرند. از سوي دیگر، ارتقاي زنان به پستهاي بالاتر ضمن توانمندکردن زنان، سبب بالارفتن اعتمادبهنفس، کسب یک هویت مستقل و بهبود وضع و رشد اجتماعی آنان میشود که کل جامعه از اثرات آن منتفع خواهند شد. علاوه بر این دختران و زنان تحصیلکرده دانشگاهی و پیشیگرفتن آنان از مردان جامعه در چند ساله اخیر نمود پیدا کرده است که اخیرا لزوم بحث مدیریتی زنان را بیش از پیش مطرح میکند.