شماره ۱۱۰۶ | ۱۳۹۶ شنبه ۲ ارديبهشت
صفحه را ببند
نصف توئه، یاد بگیر!

یاسر نوروزی روزنامه‌نگار

استیکرهای بدی مُد شده و اگر یکی از آنها را استفاده کنی، اضافه می‌شود به فهرست استیکرهایت. دیشب حواسم نبود و در پایان مصاحبه‌ام یکی فرستادم؛ آن هم برای خانم بازیگری که‌ اِند کلاس و تشریفات است. خودِ تصویر الاغ البته آنقدرها بد نبود که نوشته‌ زیرِ الاغ: «جذابِ من!» می‌دانید؟ تلگرام برای آدم‌های یولی مثل من شبیه شلنگ عمل می‌کند؛ شلنگی که با فشار آب را هدایت می‌کند روی حیثیت‌ام. یکی دیگر از بدی‌های آن، ناچاری عضویت در گروه‌هاست. مثل حرامیان دم گردنه سراغت می‌آیند، خفتت می‌کنند و تا چشم باز می‌کنی می‌بینی عضو مادام‌العمر شده‌ای در آنها: کانال «طرفداران سه‌قلوهای بهار»، «موبر فرد اعلا»، «خوشگلی، هزارماشالله»، «تأملات اینترهولوگرافیک»، «تا شقایق هست، زندگی باید کرد» و «دشمن خونخوار تو»! دایی اسی هم هر شب هفتصد تا کلیپ برایم فوروارد می‌کند و سر شب پیام می‌دهد: «دیدی؟» هیچ آیا با خودش نمی‌گوید این بیچاره زن و بچه دارد، زندگی دارد، کار دارد و وقت ندارد اندازه سه سریال «بازی تاج و تخت» بنشیند کلیپ‌های بی‌مزه مرا ببیند؟ اگر هم بپیچم و الکی بنویسم «همه رو دیدم دایی. خیلی باحال بود»، شروع می‌کند مو به مو بازپرسی کردن ببیند آیا دارم مثل یک بولداگ دروغ می‌گویم یا نه. بعد هم شکایت می‌برد به مامان که‌ «بچه‌های این دوره و زمونه عوض شدن. دیگه حرمت‌ها از بین رفته.» مادرم دیشب تماس گرفت، گفت: «دایی‌‌ات که کسی رو نداره یاسر! یه عکس برات فرستاده، زورت اومد بازش کنی؟» گفتم: «مامان! دویست تا کلیپ می‌فرسته، من که نمی‌تونم همه‌شو...» و صدای مادرم را شنیدم که گفت: «بیا! سی‌و‌شش‌ سال آزگار به دندون کشیدم‌ات، اون‌وقت به خاطر مادرت حال نداری جواب یه بدبختی رو بدی؟ اون هم کی؟ دایی‌ات، پاره‌ تن‌‌ات، هم‌خانواده‌ا‌ت، هم‌خون‌ا‌ت، هم‌عقیده‌‌ات، هم‌مسلک‌ا‌ت!» که اگر همین‌طور جلو می‌رفت می‌رسیدیم به خواندن سرود انترناسیونال با دایی! گفتم: «چشم» گوشی را که قطع می‌کنم، می‌بینم سه پیام آمده در تلگرام از سه نفر در سه نقطه مختلف جهان که: «بیداری؟» برای یکی‌شان می‌نویسم «آره»، برای دومی می‌نویسم «دارم می‌رم بخوابم» و برای سومی «نه، خوابم»! از اینها گذشته، تازگی‌ها یک کانال شخصی درست کرده‌ام که در آن آواز می‌خوانم و ضبط می‌کنم. کاملا شخصی است و برای خودم است. می‌خواهم همین شب‌ها یکی‌شان را فوروارد ‌کنم برای شجریان. زیرش هم می‌نویسم: «نظرتون رو می‌خواستم استاد.» شجریان هم گوش می‌کند و با آن سر تکان می‌دهد. بعد هم همایون را صدا می‌زند، بهش بگوید: «ببین! نصف توئه! یاد بگیر!»

 


تعداد بازدید :  234