شماره ۱۰۷۴ | ۱۳۹۵ شنبه ۷ اسفند
صفحه را ببند
این شرح بی‌نهایت

اگر دنيا نابودشدنى است، پس دل خوش‌كردن به آن، چرا؟!
امام صادق(ع)

شب یلدا
پیر مغان جام مِی‌ام داد دوش
از دو جهان بانگ برآمد که نوش
می‌روی و از عقبت می‌رود
جان و تن و دین‌ و دل و عقل و هوش
رفتی و برخاست فغانم ز دل
آمدی از راه و نشستم خموش
بر من و یاران شب یلدا گذشت
بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
آب دو چشمم همه عالم گرفت
وآتش جانم ننشیند ز جوش
کاش بسازند ز خاکم سبو
بو که حریفان بکشندم به دوش
سرد شد از حکمت ناصح دلم
کآتش من بیند و گوید مجوش
تا به جمال تو گشودیم چشم
از سخن خلق ببستیم گوش
ناصح از آن چهره نپوشیم چشم
گر تو توانی نظر از ما بپوش
رعد بنالد ز تجلی برق
از تو کنون جلوه و از ما خروش
پرده دعوی بدرد دست غیب
گر نبود فضل خدا عیب‌پوش
ناله قاآنی اگر بشنود
از جگر سنگ برآید خروش
قاآنی

 


تعداد بازدید :  174