روزبه رهنما- روزنامهنگار| ایرانیان روزگاران گوناگون تاریخ، همواره در برابر تغییرها و دگرگونیها، رفتارهایی ویژه از خود نشان دادهاند. این دگرگونیها به ویژه آنجا که به زندگی اجتماعی و شخصی آنان مرتبط میشده است، حساسیتی بسیار یافتهاند. بروز و حضور این رفتارهای ویژه در زندگی آنان از روزگار صفوی بدینسو به اندازهای بوده است که جهانگردانِ مسافر ایران، از آن زمانه تا چند سده بعد، بر مطالعه و بررسی رفتارها و ویژگیهای یادشده درنگ کردهاند. تصویرهایی که از ایرانیان در متنهای سفرنامهای و گزارشهای جهانگردان و ماموران سیاسی اروپایی و آمریکایی در دورههای صفوی، قاجار و پهلوی اول به نمایش درآمده است، گاه به اندازهای با ظرافت و زیرکی مطرح شدهاند که آگاهی از آنها برای پژوهشگران و دوستداران فرهنگ و تمدن ایرانی شگفتانگیز مینماید. درنگی بر چند منبع مهم تاریخی در این زمینه، ما را به دنیای جذاب دو ویژگی ایرانیان در حوزههای گوناگون زندگی شخصی و اجتماعیشان میبرد.
عجیب و غیر قابل پیشبینی با تضادهای اعجابانگیز
غیر قابل پیشبینی بودن و یک زندگی سراسر تضاد، پدیدهای است که در نوشتههای جهانگردان و شرقشناسان درباره ایرانیان دورههای گوناگون تاریخ، نمودی روشن دارد. جامعه ایرانی به اعتقاد آنان، یک تابلوی نقاشی با ویژگیهایی متضاد و غیرهمسنگ به شمار میآید. ادوارد پولاک، پزشک اروپایی دوره قاجار در کتاب «ایران و ایرانیان»، روایتی جذاب از این نگاه دارد «وقتی در سال 1851 به ایران آمدم سخت شیفتة جامعة ایرانی، طرز تکلم و ریزهکاریهای محاوره آنان شدم و رفتار مودبانة مردم تربیت شده، مرا بسیار تحت تاثیر خود قرار داد. متاسفانه پس از مدتی دریافتم که نیرنگ و فریب در میان این رفتارهای زیبا و مودبانه پنهان است. آنگاه حس تحقیر من نسبت به این ملت برانگیخته شد، اما باز متوجه شدم که قضاوتی درست در مورد ایرانیان نداشتهام». پولاک سپس میکوشد میان این شیوه خلقوخو و دیگر ویژگیهای جامعه ایرانی پیوندی بجوید «از آن به بعد در تشخیص اینکه آیا صفات خوب آنها غلبه دارد یا صفات بد عاجز ماندم و نتوانستم بفهمم که آیا اگر رفتار بدی از آنها دیده میشود خصایص ذاتی ایرانی است یا باید آن را معلول فشار متمادی استبداد شمرد». این ویژگی دوگانه ایرانیان که میتوانسته است در ارتباط با اقلیم و معیشت آنان در گذر هزارهها و سدهها جای گیرد، گویی در زمانهایی موجبات سردرگمی برخی نویسندگان اروپایی را فراهم آورده است. همین مساله موجب شده آنان نگاهی گاه منفی و تلخ به آن داشته باشند. جرج کرزن در کتاب «ایران و قضیه ایران» اینگونه روایت کرده است «با اینکه ایرانیان آشنایی قابل ملاحظهای با مبانی تمدن دارند، باز مانع از آن نیست که تعصبات بیهوده و خرافات هم داشته باشند. ... حتی دولت هم چنین است گاهی شانی پدرانه دارد و گاهی فطانت ماکیاولی». او سرانجام چنین نتیجه میگیرد «زندگانی در ایران هم باشکوه و عالی است و هم عاری از پاکیزگی. مردم هم مایه بیزاریاند و هم اصالت و نجابت دارند و کارنامة زندگی سرشار از افسونگری است». شگفتی، پاسخی دیگر است که جهانگردان تاریخی به تضادهای غیر قابل درک جامعه ایرانی، البته از نگاه آنان، دادهاند. اف. ال. برد و هارولد اف. وستون، دو جهانگرد آمریکایی در کتاب «گشتوگذاری در ایران بعد از انقلاب مشروطیت» با چنین حالتی روبهرو شدهاند «از شگفتیهای ایرانزمین روبرو شدن با تضاد است، تضادهایِ عجیب و غریبی که آدمی را گیج و مات میکند و برای یک مسافر خارجی که همه روزه با مقداری از این تضادهای باورنکردنی روبرو میشود، همه چیز شگفتانگیز است». آنان برای توصیف شگفتی خود اینگونه مثالهایی میآورند «میان دشتی بیآب و علف که کرانه آن ناپیدا است، مسافر غربی که انتظار برخورد با حیوانی را هم ندارد چه رسد به انسان، ناگهان آبادی کوچکی را با مزارع سرسبز و مناظر زیبا مشاهده میکند و مات میشود».
بیاعتماد به برملا شدن
ثروتشان؛ هراسان و نگران
با بررسی برخی سفرنامهها گاه با تصویری از ویژگیهای ایرانیان روبهرو میشویم که درنگ غربیان در مطالعه لایههای گوناگون جامعه ایرانی و شناخت مردمان آن را نشان میدهد. در این نما با مردمانی روبهرو میشویم که در زمینه اقتصادی به ویژه سرمایهگذاری و تولید ثروت، هراسان و نگراناند. هینریش بروگش زیرکانه در پی توصیف و جستوجوی ریشههای چنین نگرشی برمیآید «کلا تملک اموال منقول و غیر منقول نظیر کارخانه و معدن، در ایران خالی از خطر نیست، بخصوص اگر عایداتشان زیاد باشد، چرا که کارمندان عالیرتبه و اشخاص متنفذ یا انواع و اقسام کارشکنیها و توسل به تهدید و ارعاب میکوشند تا از صاحب مال اخاذی کنند بدین علت ثروتمندان ترجیح میدهند سرمایة خود را به طلا که به سادگی قابل پنهان کردن است و سوددهی هم ندارد تبدیل کنند». او نتیجه میگیرد این ترس و نگرانی «نشاندهنده آن است که امنیت مالی در این کشور وجود ندارد». بررسیها نشان میدهد ایرانیان از نگاه اروپاییها مردمانی بودند که میهراسیدند ثروت خود را آشکار کنند. پ. امده ژوبر در کتاب «مسافرت در ارمنستان و ایران» در بررسی ویژگی های اقتصادی ایرانیها به «کمبود وسایل مبادله» اشاره کرده، درباره علت آن مینویسد «با اینکه اختراع برات و پول کاغذی [اسکناس] در ایران بهیچوجه ناشناخته نیست ولی یک بیاعتمادی عمومی و ترس از اینکه حتی بطور غیر مستقیم میزان تمولشان برملا گردد». البته باید توجه داشت که این روایتها به معنای بیعلاقگی ایرانیان به اقتصاد و تولید ثروت نبوده است. بروگش تاکید میکند نه تنها «علاقه به سرمایهگذاری و قابلیت و توانایی فعالیت در زمینة صنایع و بازرگانی نه تنها در بین ایرانیان کم نیست»، که «یکی از خصوصیات اصلی این قوم بشمار میرود و موفقیتهای ایرانیان خارج از کشور که تحت حمایت قوانین ممالک مسیحی کار میکنند، گواه صادق این مدعاست». او در اثبات این نگاه، تشکیلات منظم و مرتب یک ایرانی در زمینه حملونقل میان تفلیس و دیگر شهرهای ماورای قفقاز و نیز یکصد و پنجاه هزار مهاجر پارسی در هندوستان را به یاد میآورد که «با هوش و درایت ذاتی و پشتکار خود در زمینه بازرگانی و صنعت، ثروتهای کلانی اندوخته و در جامعه هند از احترام و اعتبار ویژهای برخوردارند».