ویلیامز جکسن، استاد دانشگاه کلمبیا آمریکا، یکی از محققان نامدار آمریکا در رشتههای زبان، ادبیات، دین و آیین در ایران باستان به شمار میآید. او در سال 1903 میلادی برابر با 1281 خورشیدی برای نخستین بار به ایران آمد و «سفرنامه جکسن» را نوشت. در همین سفر بود که از کوه بیستون بالا رفت تا سنگنبشته داریوش بزرگ را از نزدیک بخواند. شرحی از گشتوگذار او را در کرمانشاه و دقت نظرش در توصیف و ترسیم آثار باستانی آنجا با هم میخوانیم «کرمانشاه یا چنانکه پیشتر میگفتند کرمانشاهان، شهری است با قدمت بسیار که اکنون مرکز ناحیهای به همین نام است. سپیدهدم به سوی شهر کرمانشاه و آبادی زیبای طاق بستان واقع در حومه آن، روان شدم. نشیب و فرازهای کوه بیستون در میان توده مه صبحگاهی تیرهوتار مینمود. طاق بستان در 13 قرن پیش از باغهای معروف ساسانیان بود و اکنون نیز به خاطر حجاریهایش معروف است. این قسمت از خاک ایران یکی از غنیترین چراگاههای کشور را تشکیل میدهد، و به پرورش اسبهای خوب معروف است». او آگاهیهایی فراوان درباره تاریخ و حتی ادبیات ایران داشته و آن را در جایجای سفرنامهاش بازتابانده است. همچنین در میان توصیفهای میدانی از شهر و بناهای آن، خواننده را از سواد تاریخی خود بیبهره نمیگذارد «طاقبستان در حدود 5، 6 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه واقع است. اهالی بدانجا به عنوان تفرجگاه مینگرند. موقعیت آن به راستی فرحبخش است زیرا در دامنه رشته کوهی که از بیستون میآید آرمیده است و آب فراوانی که از پای کوه میجوشد و جاری میشود آنجا را به صورت باغی درآورده است. کورهراهی که درختان بید بر آن سایه افکنده است از کنار دریاچه میگذرد، و در کنار آب نزدیک جویبارها، شکسته ستونهایی از مرمرسفید و سرستونها و قطعاتی از مجسمهها و حجاریهای شکسته عهد ساسانی دیده میشود». پس از آن که نقشهای طاقها را به تفصیل وصف میکند، به افسانههایی میپردازد که درباره آنها در سدههای پیاپی شکل گرفته است. سرانجام قطعههایی از شعرهای نظامی گنجوی را یادآور شده، و به سوی شهر ره میسپارد «دریاچه کوچک طاقبستان و یادگارهایی را که با نام شیرین پیوند داشت پشت سر نهادیم و با خیل عظیم سواران به راه افتادیم. هنوز از قرهسو نگذشته بودیم که کولاکی از برف ما را درگرفت و تمام خاطرات خوش ما را از توقف چند لحظه پیش در هوای بهاری طاقبستان از میان برد و تنها خاطره طوفانی از برف برجای گذاشت». ویلیامز جکسن پس از گردشی در بازار کرمانشاه و بررسی وضعیت تجاری و اقتصادی این شهر به سوی بیستون روانه میشود «روز دیگر همین که آفتاب طلوع کرد سفر را آغاز کردم و بیشتر از 35 کیلومتر مسافت میان کرمانشاه و بیستون را اسب تاختم. چون به مقصد رسیدم، به عجله غذایی خوردم و بلافاصله از کوه بالا رفتم، و ساعتی از ظهر گذشته بود که بار دیگر خویشتن را بر بالای بهستان و به کار مشغول دیدم. کار من آن روز و فردا با شدت و حدتی که قادر بودم، ادامه یافت و به نتایجی رسیدم که شرح آن را نگاشتم».