محمد بهشتی رئیس سابق پژوهشکده میراث فرهنگی
تعطیلی دانشکده عالی میراث فرهنگی، مدتی است نقل خبرهاست. خبر تلخی که فقط باید برایش غصه خورد و نگران بود. تعطیلی این مرکز که تنها مرکز آموزشی میراث فرهنگی است، خسارت جبرانناپذیری بر پیکره آموزشی این حوزه وارد خواهد کرد و برخلاف گفتههای برخی که میگویند دانشکدههایی در این حوزه در سطح شهر وجود دارد، هیچ دانشکدهی نمیتواند جای دانشکده میراث فرهنگی را بگیرد چراکه مرکز آموزش عالی وابسته به سازمان بود و همانی بود که باید باشد. یعنی دانشجویان آنجا در حوزه نظری تحصیل میکردند و بعد وارد کار میشدند. دقیقا اتفاقی که در دانشکدههای پزشکی میافتد. دانشکدههای پزشکی عموما در کنار بیمارستان قرار دارند و کار در این حوزه هم بسیار شبیه رشته پزشکی است. این درحالی است که بسیاری از استادان دانشکدههای فعلی در کشور از این دانشکده فارغالتحصیل شدهاند و رشتههای مختلفی چون مرمت ابنیه و آثار تاریخی، موزهداری و ... همگی استادانی دارند که در این دانشکده درس خواندهاند. به این ترتیب نمیتوان هیچ جانشینی برای دانشکدهای که رو به انحلال است درنظر گرفت.
اما ماجرا این است که از زمان ریاست حمید بقایی بر میراث فرهنگی کشور، سنگی به چاه انداخته شد که هیچکس دیگر نتوانست آن را بیرون بیاورد. بعد از آن هم کار دیگر از اختیار سازمان خارج شد و حالا هم وزارتخانه در مقام انتخاب نیست که مرکز باقی بماند یا خیر. چرا که از دولت قبل که مصوبه شورای عالی اداری به تصویب رسید، به اتکای آن مصوبه قانونی قرار شد واحدهای آموزش عالی سازمانها حذف شود. بسیاری از سازمانها این کار را نکردند اما وضع در سازمان میراث فرهنگی متفاوت بود. فشارها زیاد شد و بعد هم که کار به حذف ردیف بودجه کشید دیگر چارهای جز تعطیلی نماند. بعد از ریاست بقایی تلاشهای فراوانی برای لغو مصوبه شد و حتی وزارت علوم در زمان وزارت محمد فرهادی به ادامه کار دانشکده رضایت داد و شورایعالی میراث فرهنگی هم در جلسهای با حضور اسحاق جهانگیری تلاش کرد تا شورایعالی اداری مصوبهاش را از کار بیندازد اما شورای عالی اداری زیر بار نرفت و تلاشها نتیجهبخش نبود.
حالا هم صحبت از این است که دانشکده واقع در کاخ نیاوران قرار است مرکز اسناد شود و نگرانیهایی برای جابهجایی اسناد وجود دارد. مطمئنا اشکالات جابهجایی اسناد که در دولت قبل اتفاق افتاد، وجود نخواهد داشت. دوره قبل اسناد بدون توجه به داخل کامیونهایی ریخته شد و بعد هم در ارگ کریمخانی خالی شد. اسناد بسیاری از بین رفتند و حالا هم همین نگرانیها همچنان وجود دارد. با وجود همه این نگرانیها اما درد اصلی از بین رفتن دانشکدهای است که استادان و دلسوزان بسیاری را تربیت کرد، اما در سالهای گذشته مدیران مربوطه نتوانستند کاری برایش انجام دهند.
مشکل آنجاست که بعضی کار را با دل انجام میدهند و بعضی کار را با دست. مدیران در سالهای گذشته کار را با دلشان پیش نبردند و درنهایت نتیجه از بین رفتن مرکزی است که اهمیت بسیاری در این حوزه دارد و دیگر نخواهد بود.