عادل بزدوده، کارگردان تئاتر و سازنده عروسک «زی زی گولو»: «در تمام این سالها بخشی از این عروسکها را در خانه و بخشی دیگر را در مرکز تئاتر کانون نگهداری کردهام. هر بار که مدیری تازه به این مرکز آمده، با ریش گروگذاشتن خواستهام جعبههای مخصوصی را که این عروسکها در آن نگهداری میشود، حفظ کنند؛ چون با یک لحظه غفلت، این عروسکها مانند یک فوت آب، از دست میروند. حتی یک انباری خشک و خالی برای نگهداری عروسکها نداریم؛ یک مکان ساده که شرایط جوی مناسبی داشته باشد.»
عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانهسرا: «ترانه امروز از وزن و عروض فاصله گرفته و به نوعی ملودیمحور شده است. چهارپارهسرایانی که با این سبک ترانه میگفتند و در قالبهایی چون مثنوی به سرودن ترانه میپرداختند دیگر نیستند و با آن سبک و سیاق ترانه نمیگویند. در حال حاضر ملودی را به ترانهسرا میدهند و او باید بر آن کلام بگذارد. در حال حاضر خواننده از ترانهسرا سهم مهمتر و بیشتری دارد. خواننده با تغییر لحنش نقش اول را اجرا میکند و آن کسی که کلمات را روی موسیقی میگذارد، نه دانش دارد نه سواد. او ادبیات را نمیفهمد و از عروض و قافیه چیزی نمیداند، فقط بر جملات موسیقایی کلماتی را سوار میکند که آن کلمات نیز غالبا تکراری هستند.»
کامبیز دیرباز، بازیگر سینما و تلویزیون:« اوایل کارم میگفتم چه زمانی میشود که در سینمای ایران جا بیفتم و دیگر به جای انتخاب شدن خودم نقشها را انتخاب کنم. این فکر را میکردم و میگفتم سیمرغ بگیرم که گرفتم؛ گفتم فیلم پرفروش داشته باشم، اخراجیها اتفاق افتاد ولی حالا بعد از ۲۰ سال که از حضورم در تئاتر و سینمای ایران میگذرد، به این نتیجه رسیدهام که واقعا ذات بازیگر، انتخاب شونده است. مگر اینکه شما اینقدر صبر و حوصله داشته باشید و به لحاظ مالی زندگیتان تأمین باشد که بگویید من اگر ۵ سال یک بار هم یک فیلم بازی کردم، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد.»
ملیکا رضی، کارگردان نمایش «کابوسهای مرد مشکوک»: «اگر نخواهیم تکنیکهای سیاهبازی و روحوضی را یاد بگیریم چطور میتوانیم پرچمدار نمایشنامهها و ایدهپردازیهای کشورهای دیگر باشیم؟ وظیفه هر جوان هنرمند ایرانی که در کار هنر قدم برمیدارد این است که ابتدا نمایش ایرانی را یاد بگیرد. اما هنرمندانی را میشناسم که حتی یک پاراگراف از نمایشنامههای بهرام بیضایی را نمیتوانند به درستی بخوانند.»