بهار اصلانی
پیامی با مضمون نیکی به همنوع در تلگرام برایم فوروارد شد. پس از خواندنش قدیسهای فرشتهخو شده بودم.
سر جلسه امتحان ردیف اول کلاس نشسته بودم. تا بغلدستیام را دیدم، با حُسن نیّت گفتم: «من مدار منطقی بلدم خیالت راحت. بهت میرسونم.» گفت: «من مراقب امتحانم، تکون بخوری پاسخنامهات رو پاره میکنم.» تا پایان امتحان نفسم حبس بود.
در راه بازگشت خانمی با شکم بزرگ وارد اتوبوس شد. سریع از جایم بلند شدم و گفتم: «شما باردارین بفرمایید بشینین.» با اخم گفت: «باردار نیستم. چاق هم خودتی.»از اتوبوس که پیاده شدم، آقای روشندلی را دیدم. آستین کتش را گرفتم که کمک کنم از خیابان عبور کند. از آن طرف خیابان جیغ خانمی را شنیدم که میگفت: »هاشم منتظرم با اون زنیکه برسی این طرف تا دخل جفتتونو یه جا بیارم.»
هاشمخان عینک آفتابیاش را برداشت و گفت: «سوءتفاهم شده عزیزم. میام توضیح میدم!»دواندوان از صحنه دور میشدم که دیدم بچهای کنار خیابان گریه میکند. پرسیدم: «چی شده عزیزم؟ مامانتو گم کردی؟» سرش را به نشانه تأیید تکان داد. شکلاتی به او دادم تا آرام شود. در همان لحظه زنی هراسان بیرون پرید و فریاد زد: «ذلیلمُرده کجایی؟ چندبار بگم از غریبهها خوراکی نگیر؟» و با نوآوری مثالزدنی الفاظ رکیک تلفیقی نثارم کرد که تا بهحال نشنیده بودم.حالا میفهمم چرا تلگرام را فیلتر کردند. نیکی به همنوع نیامده.