شماره ۱۸۹۷ | ۱۳۹۸ يکشنبه ۶ بهمن
صفحه را ببند
وقتی «حفاظت» زمین می‌خورد

    [حمیدرضا میرزاده]  تا قبل از قرن هفدهم، اروپاییان قو را پرنده‌ای مظهر پاکی می‌دانستند، چون هرچه قو در عمرشان دیده بودند، سفید رنگ بود. می‌گویند ‏حتی در قرون وسطی، انگلیسی‌ها ضرب‌المثلی برای رد ادعاهای خیلی عجیب و «شاخ‌دار» داشتند و ادعاهای باور نکردنی  را همسنگ ‏‏«دیدن قوی سیاه» می‌دانستند. پس از آنکه در 1606 میلادی هلندی‌ها شبه‌جزیره کیپ یورک در شمال کوئینزلند را کشف کردند و در ‏دهه‌های بعد مناطق دیگر قاره استرالیا را اروپاییان کشف کردند، این کاشفان در کمال تعجب دیدند که بدیهیات چند صد ساله‌شان به ‏یک‌باره رنگ باخت. آنها دسته‌های بزرگی از قوها را دیدند که سیاه رنگ بودند.
قرن‌ها بعد در‌سال 2007 میلادی «نسیم نقولا طالب» (‏Nassim Nicholas Taleb‏) آماردان و نویسنده لبنانی-آمریکایی در کتاب ‏‏«قوی سیاه» نظریه‌اش در مورد پدیده‌های نادر و غیرقابل پیش‌بینی را تحت عنوان «نظریه قوی سیاه» بسط داد که برگرفته از همین ‏داستان کشف استرالیا و تغییر بدیهیات ذهن عامه مردم بود. طالب علاوه بر نادر بودن و غیرقابل پیش‌بینی بودن، فاکتور دیگری برای ‏تعریف یک پدیده ذیل عنوان «قوی سیاه» تعریف کرد؛ پدیده‌هایی که به دلیل احتمال کم وقوع آنها به‌طور طبیعی، عوام سعی در ساده‌‏سازی آنها دارد و به همین علت در مورد آنها دچار پیش‌داوری خرافی، غیرمنصفانه و غیرمنطقی می‌شود. این موضوع تنها شامل ‏پدیده‌های بزرگ و کلان مانند پیش‌بینی وقایعی طبیعی یا جنگ‌های خانمان‌برانداز و... نیست و مسائل کوچک زندگی روزمره و مسائل ‏تخصصی و فنی را نیز شامل می‌شود. گاهی قرار گرفتن پدیده‌های آشنا در دسته پدیده‌های قوی سیاه نیز ناشی از دانش ناکامل درباره ‏چند و چون آن اتفاق و ارزیابی نادرست شرایط است. صد البته، تنها عوام به دام این پدیده‌ها نمی‌افتند و بسیار پیش آمده که ‏تصمیم‌گیران ارشد، مدیران باتجربه و کارشناسان خبره نیز در تحلیل یک ماجرای کمتر شناخته شده، دچار اشتباه شده‌اند. ‏ شاید تا پیش از خشک شدن دریاچه‌های بزرگی همچون آرال در شوروی سابق، صحبت از خشک شدن چنین پهنه‌های آبی عظیمی ‏مسخره به نظر می‌رسید. ولی چنین شد و پس از آن هم چندین دریاچه با وسعت زیاد (همچون دریاچه ارومیه) خشک شد. در چنین ‏پدیده‌هایی تا پیش از وقوع حادثه اصلی بسیاری (چه عوام و چه خواص جامعه) آن را باور نمی‌کنند و وقوع حادثه را نامحتمل می‌دانند. ‏حتی پیش می‌آید که دلایلی علمی در رد پیش‌بینی‌ها نیز می‌آورند. ‏
مسائل مربوط به حفاظت از محیط‌زیست و عرصه‌ها و منابع طبیعی، فرآیندی نسبتاً زمان‌بر دارد و به همین دلیل پدیده‌های این حوزه ‏به شدت مستعد قرار گرفتن در زیرمجموعه پدیده‌های قوی سیاه است. افزایش دمای عمومی کره زمین، زمانی افسانه خوانده می‌شد ‏اما حالا به وقوع پیوسته. کمتر کسی باور می‌کرد آتش‌سوزی‌های گسترده و طولانی، جنگل‌های روسیه و استرالیا را خاکستر کند. یا اگر ‏به کسی می‌گفتید که در فاصله کمتر از ۴۸ساعت عرض رودخانه سند در پاکستان به 90 کیلومتر خواهد رسید، شاید به عقل گوینده ‏شک می‌کرد اما این اتفاق در سیل عظیم‌سال 2010 رخ داد وجان انسان‌های زیادی را گرفت. ‏
پدیده‌های قوی سیاه، به گونه‌ای متأثر از کلیشه‌های ذهنی افراد است. بعید  نیست که درباره بسیاری از آنها در طول تاریخ بشر ‏پژوهش‌ها و مطالعات فراوانی شده باشد، اما باز هم اتفاقی غیرمنتظره همه بدیهیات و کلیشه‌های رایج را کنار خواهد زد. ‏
همان‌طور که درباره پدیده‌های عظیم، چنین موضوعی محتمل است، در مورد مسائل کوچک نیز افتادن به دام «بدیهیات» دور از ذهن ‏نیست؛ حتی به نظر می‌رسد درباره مسائل «پیش پا افتاده» که عوام با آن بیشتر سروکار دارند، تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های نادرست بیشتر ‏و محتمل‌تر باشد. ‏
در واقع آنچه پیش‌بینی‌ها از وقایع را دشوار می‌کند یا تحلیل‌ها را به نقاطی نادرست می‌برد، بدیهی‌سازی مسائل پیچیده‌ای است که ‏بسیاری از جوانب تأثیرگذار آنها، از نظرها دور مانده است. خیر و شرسازی، درست و نادرست‌سازی و سیاه و سفید سازی از مسائل، ‏محصول ساده‌سازی مسائل پیچیده است؛ مسائلی که یا خودشان در دسته پدیده‌های قوی سیاه جای می‌گیرد یا اثرات ناشی از آنها ‏چنین ویژگی‌ای دارد. ‏
‏«ساخت هر سدی روی رودخانه‌ها نادرست است»، «به دلیل کمبود طبیعی بارندگی و راندمان آبی پایین در ایران، باید کشاورزی را ‏تعطیل کنیم»، «به دلیل آلودگی شدید خودروهای ساخت داخل، باید کارخانه‌های خودروسازی را تعطیل کنیم»، «وضعیت حیات‌وحش ‏ایران مناسب نیست پس به هیچ‌وجه نباید پروانه شکار صادر کنیم»، «چون بیش از ۷۰‌درصد مصرف آب در بخش کشاورزی است، پس ‏صرفه‌جویی در مصرف آب در خانه‌ها مشکلی را حل نمی‌کند» و بسیاری جملات و نظرهایی از این دست، نمونه‌هایی از ساده‌سازی مسائل ‏پیچیده است. هر یک از موارد ذکر شده در بالا، دارای جنبه‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که تصمیم‌گیری ‏درباره آنها به هیچ‌وجه خطی و سرراست نیست. زیرا همان‌طور که مسائل مورد بحث در این گزاره‌ها تأثیرات عمیقی بر حوزه‌های متعدد ‏دارد، حذف یا تغییر آنها نیز تأثیراتی به اشکال دیگر خواهد داشت که معمولا در بیان چنین جملاتی، به این تأثیرات آتی کمتر توجه ‏می‌شود. در بسیاری موارد، جملاتی از این دست با در نظر گرفتن شرایطی آرمانی بیان می‌شود، حال آنکه شرایط موجود هیچ سنخیتی ‏با شرایط آرمانی ندارد. ‏به عنوان مثال، یکی از باورهای قوی در میان فعالان محیط‌زیست درباره مناطق تحت حفاظت آن است که «دولت باید از منابع مالی ‏عمومی مخارج حفاظت از این عرصه‌ها را پرداخت کند و اجازه هیچ‌گونه بهره‌برداری را (نظیر شکار، چرای دام، گردشگری و...) ندهد.» ‏شرایط آرمانی احتمالا بودجه‌های سرشار برای حفاظت، بی‌نیازی جوامع محلی از مواهب این عرصه‌ها، نبود متخلفان شکار و صید و ‏مسائلی از این دست است. حال آنکه واقعیت روی زمین حاکی از هزینه‌های بالای حفاظت، کمبود شدید بودجه‌های سازمان حفاظت ‏محیط زیست، تلاش مردم محلی برای بهره بردن از مواهب عرصه‌های اقتصادی و درنهایت افزایش تخلفات است. قطعا در چهار دهه ‏اخیر دولت‌ها در حفاظت بهینه از عرصه‌های طبیعی چندان موفق عمل نکرده‌اند و قصد، دفاع از عملکرد دولت‌ها نیست. اما تصمیم‌گیری ‏برای حفاظت بهینه باید بر پایه واقعیت‌هایی رقم بخورد که وجود دارد. در این تصمیم‌گیری، گزاره‌های مطلق به حداقل می‌رسد و با ‏توجه به منافع کلی، تصمیم‌ها اتخاذ می‌شود. یعنی ممکن است نتایج بررسی‌ها نشان دهد که راه‌اندازی یک طرح گردشگری، یا صدور ‏پروانه چرای دام یا صدور پروانه شکار برای تأمین نیازهای مالی حفاظت ضروری است و از طرفی برخی مشکلات اجتماعی یا فرهنگی را ‏کاهش می‌دهد. ‏
به بیان دیگر، مفهوم «حفاظت محیط زیست» به گونه‌ای دلالت بر اقدامات و آثار این اقدامات بر محیط اطراف در کوتاه مدت و دراز مدت ‏دارد. این مفهوم بیش از هر چیز بر بررسی‌های دقیق و اطلاعات قابل اتکا پایه‌ریزی شده و اتفاقاً درصدد بسط دادن یافته‌های نقطه‌ای به ‏تمام جهان نیست! با این حال، امروزه بسیاری از طرفداران این مفهوم سعی در ساده‌سازی مسائل و تکرار بی‌چون و چرای الگوهای ‏پیشین، بدون در نظر گرفتن واقعیات متعدد روی زمین دارد. این چنین است که کلیشه‌ها شکل می‌گیرد و تبدیل به شعارهایی ‏پرطمطراق اما غیرعملی می‌شود. «حفاظت» در همین نقطه زمین می‌خورد؛ جایی که یک دسته «قوی سیاه» پیش چشمان متحیر و ‏پرشور فعالان، فرود می‌آید. ‏


تعداد بازدید :  451