سحاب شکیبا| ما در قحطسالی به سر میبریم؛ در نایابی خبرهای خوب، اندکی امید و ذرهای لبخند. برای همینهاست که وقتی یک ویدیو تکهپاره و کمکیفیت میبینیم که نشستهای کنار دخترک چندمعلولی و با هم میزنید زیر آواز، اشک از پشت پلکهایمان -بیاختیار- بیرون میزند. در حالی که اتفاق عجیب و شگفتی نیفتاده، یک سلبریتی رفته تا به وظیفه ذاتیاش عمل کند تا دمدستیترین محبت را نثار همنوعانش کند. در تمام مدت این اجرای چنددقیقهای هم همانی است که باید؛ دقیق، با صلابت و صمیمی.
اما ما چرا اینقدر بیجنبه شدهایم؟ مگر خارجیها یکی از مسئولیتهای اجتماعیِ شهرتشان همین کارها نیست؟ مگر دهها ویدیو درباره کارهای خیرشان منتشر نمیشود؟ ولی در این میانه سهم ما چیست؟ جز اینکه بنشینیم و درباره همه موضوعات بشر سخن برانیم و کامنت بگذاریم، چه دیدهایم که با این یکی ذوق نکنیم و خوددار باشیم. انگار کن که ما محبت بیمنت، لطف بیکموکاست کم تماشا کردهایم. کاش بگذارند در این ذوق خودخواسته غرق باشیم و برای دوستداشتنیترین ژن خوبی که میشناسیم، در دلمان هورا بکشیم و از تماشای هزارباره «زخمها زد راه بر جانم ولی / زخم عشق آورده تا کویت مرا» مست شویم.
راستش را بخواهی سن و سال تعصبمان خیلی وقت است گذشته که کسی پیدا شود و ارزشش را داشته باشد تا رگ گردنمان برایش باد کند و صدایمان بالا برود؛ اما حالا میشود روی تو شرط بست، برایت آب و روغن قاتی کرد! فقط و فقط برای آن لحظهای که برخلاف اینطور وقتها و موقعیتها برای آخرین «چرا رفتی چرا، من بیقرارم» کم نگذاشتی و تمام صورتت مثل همه کنسرتهای قبل از این سرخ شد. انگار نه انگار پیش کسی اجرا میکنی که نابینایی مطلق دارد، دستانش در کنترل خودش نیست و برای همه آنهایی که مات این تصویرند، هیچ اهمیتی ندارد که این لحظه باید اوجِ آواز باشد. راستش را بخواهی ما از دوره اغراقها گذر کردهایم، رسیدهایم به انتهای بلوفزنیها ولی این چند دقیقه، متفاوتترین و مقبولترین کنسرتی بود که از تو دیده بودیم؛ بیساز، بیهمراه، بینورپردازی ولی با ماناترین همخوان و با همه قلب.
مطمئنم اگر قرار باشد روزی روزگاری از پسِ همه این «ژن خوب» گفتنهای کلیشهشده و روی اعصاب و «آقازادگی»های فراموششده و توخالی یکی را سوا کنیم و برای نوهها و نتیجهها حرفش را بزنیم، آن یک انتخاب، حتما تویی. تو؛ همایون شجریان.
تکمله: اگر جای یکی از مسئولان صداوسیما بودم، همین چند دقیقه را با همه بیکیفیتیاش بارها پخش میکردم تا نشان دهیم هنوز زندگی زیباییهایش را دارد و محبت هست، مهربانی هست... و امید.