شماره ۱۵۷۲ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۶ آذر
صفحه را ببند
چند روایت از امدادگران پايگاه كوهستان منطقه آبيدر كردستان
ماموریت‌های سخت و مردان سرسخت

هوا سرد است و ستاره‌ها همچون الماسي در آسمان كوهستان آبيدر مي‌درخشند. فضاي پايگاه امدادكوهستاني هلال‌احمر آرام است. كوهنوردان از سوسوي نور چراغ پايگاه مسيرشان را پيدا مي‌كنند. ناگهان ابر سياهي چهره آسمان را برهم مي‌زند و باد شديدي شروع به وزيدن مي‌كند. كولاك مهيبي است. انگار آسمان و زمين يكي مي‌شود. هواي دل«رحماني» فرمانده پايگاه همچون حال و روز هوا دگرگون است. او دل نگران كوهنورداني است كه بدون اطلاع از وضعيت هوا دل به كوهستان وحشي زده‌اند. دلواپسي‌اش بيهوده نبوده. ناگهان صداي بي‌سيم پايگاه خبر از گرفتاري تعدادي از كوهنوردان مي‌دهد. ظرف چند ثانيه همه دل به كولاك و برف مي‌زنند. حتي باد 40كيلومتر در ساعت هم نمي‌تواند جلوي حركتشان را بگيرد. صخره‌ها وسراشيبي‌هاي 80درجه را چنان مي‌دوند كه‌گويي روي زمين صاف حركت مي‌كنند. در فاصله كمتر از يك ساعت خود را به كوهنوردان مي‌رسانند. حال همه خوب است. اما همچنان براي رسيدن به پايگاه بايد با كولاك جدال كرد. مسير برگشت با كوهنوردان راه نابلد كمي سخت‌تر مي‌شود. اما به هر‌ترتيبي شده خود را به پايگاه مي‌رسانند و به كوهنوردان تا صبح و مساعد شدن هوا پناه مي‌دهند. این تنها روایت یکی از صدها عملیاتی است که امدادگران پایگاه کوهستانی آبیدر با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. گزارش ما از عملیات‌های دشوار و جذاب امدادگران و نجاتگران این پایگاه را از دست ندهید.

مصدوم مثل ظرف کریستال شکسته می ماند

آرش سيدرحماني/29ساله
سابقه فعاليت و درجه امدادي: 11سال و نجاتگر يكم
« حدود ظهر بود. بعد از انجام كارهاي روزانه و تمرين در پايگاه نشسته بوديم كه مركز فوريت‌هاي امدادي يك مورد سقوط كوهنورد را اعلام كرد. بلافاصله وسايل را برداشتيم و به طرف منطقه حادثه حركت كرديم. با فردي كه حادثه را اعلام كرده بود تماس گرفتم و خواستم به هيچ‌وجه اجازه ندهد كسي مصدوم را تكان دهد. وقتي به محل حادثه رسيديم آن چيزي كه فكرش را مي‌كردم اتفاق افتاده بود. كوهنورد به دليل نداشتن تجهيزات مناسب و تسلط از ارتفاع سقوط كرده و از پشت روي سنگ‌ها افتاده بود. از بچه‌هاي تيم خواستم جمعيت را متفرق كنند و بلافاصله شروع به معاينه كردم. مصدوم بي‌حال بود. اما هيچ خونريزي نداشت و از ناحيه كمر دچار شكستگي شده بود. بلافاصله اقدامات اوليه را انجام دادم و با رعايت نكات ايمني مصدوم را داخل بسكت قرار داديم. لحظات خيلي به سختي سپري مي‌شد. بايد با دقت عمل مي‌كرديم. كوچك‌ترين اشتباه باعث قطع نخاع شدن آن فرد مي‌شد. هميشه اين‌طور مواقع حساس هستم و فكر مي‌كنم همه بچه‌هاي امدادگر چنين حسي را دارند. اما در عين حال بايد عجله مي‌كرديم. چون علایم حياتي فرد لحظه به لحظه در حال از دست رفتن بود و اين موضوع كار را سخت مي‌كرد. همچنان با سرعت به طرف پايين كوه حركت مي‌كرديم و در حين حركت مرتب علائم حياتي را چك مي‌كردم. آنقدر استرس داشتم كه نگو. تا اينكه بالاخره به آمبولانس رسيديم و در فاصله كوتاهي مصدوم را بدون كوچکترين آسيب به مركز درماني انتقال داديم و روند بهبود برايش انجام شد.» اين يكي از عمليات‌هايي است كه «آرش سيدرحماني» امدادگر هلال‌احمري هيچ‌وقت فراموشش نمي‌كند. او مي‌گويد: «در چنين عمليات‌هايي دقت و سرعت خيلي اهميت دارد. چون مصدوم مثل يك ظرف كريستال شكسته مي‌ماند كه بايد همان‌طور ترك خورده به مركز درماني انتقالش دهي. اين‌گونه عمليات‌ها نفسگير است و هيچ اشتباهي را نمي‌پذيرد. آنقدر در طول انتقال مصدوم استرس داشتم كه بعد از عمليات احساس مي‌كردم ساعت‌ها كار طاقت‌فرسا كرده‌ام. ولي اين مهم نيست. همگي خدا را شكر مي‌كرديم كه مصدوم را درست منتقل كرده‌ايم و خوشبختانه با گذراندن روند درمان مي‌تواند به زندگي عادي‌اش ادامه دهد.»

ذوق پزشک از توانایی های یک امدادگر

هيمن حاجي ميرزايي/ 27ساله
سابقه فعاليت و درجه امدادي:  11سال و نجاتگر يكم
«هميشه كارهاي امدادي را دوست داشتم. به همين دليل وارد هلال‌احمر شدم و لحظه‌اي از كارم پشيمان نيستم. كارامدادگري با تمام سختي‌هايش آرامش خاصي را مي‌طلبد. چون سرعت اتفاقات در صحنه حادثه بسيار بالاست. به همين دليل بعد از متوجه شدن بروز حادثه به سرعت خودمان را به محل حادثه مي‌رسانيم. اولين حادثه برايم خيلي سخت بود ولي بعد كم‌كم متوجه شدم بايد چه كار كنم. يكبار در خانه مشغول مرتب كردن وسايل بودم كه يك دفعه صداي فرياد برادرم از داخل حياط آمد. به سرعت خودم را به او رساندم و ديدم خون از دستش فوران مي‌كند. اين طرف و آن طرف را نگاه كردم. ديدم با يك ورق آهني دستش را بريده است. به سرعت كيف كمك‌هاي اوليه را آوردم. برادرم فرياد مي‌زد: مهرداد تو رو خدا‌ كاري كن. باورتان نمي‌شود با چنان سرعتي دستش را پانسمان كردم كه تا آن لحظه اينچنين نكرده بودم. با ماشين به طرف درمانگاه رفتم. وقتي دكتر دست برادرم را ديد گفت: «اين دست را كي پانسمان كرده است؟» وقتي گفتم: «من! »دكتر يك نگاه به من كرد و گفت: «شما پرستاريد؟ »گفتم: «خير! من هلال‌احمري هستم.» دكتر گفت:« احسنت! اگر اين‌گونه اصولي پانسمان نمي‌كردي با مقدار خوني كه از دست مي‌داد احتمال داشت از هوش برود. خوب پانسمان كردي كه از خونريزي تا حد زيادي جلوگيري كرده است.» خلاصه آن اتفاق به خير گذشت. ولي برادرم يك امدادگر شد. چون به اين نتيجه رسيد كه دانستن كارهاي امدادي چقدر مي‌تواند مفيد باشد.» «مهرداد كفايي» امدادگر پايگاه كوهستان آبيدر از دوران دانشگاه و كانون‌هاي دانشجويي فعاليت‌هايش را آغاز كرده و با عشق وصف‌ناپذيري كارامدادگري را در جمعيت ادامه مي‌دهد. او درباره عمليات‌هايي كه در پايگاه كوهستان انجام مي‌دهند مي‌گويد: «منطقه كوهستاني آبيدر بسيار حادثه‌خيز است. بيشتر عمليات‌ها به دليل بي‌دقتي كوهنوردان رخ مي‌دهد. ولي ما هميشه آماده‌ايم. روزانه بيش از يك ساعت تمرين مي‌كنيم و مسافت 4ساعته تا قله را در عرض يك ساعت صعود مي‌كنيم. البته اين تمرين‌ها و توانمندي‌ها لازمه كارامدادگر است تا بتواند خدمت بهتري ارایه دهد.»

وقتی که «یک ساعت» به اندازه «نصف روز» طول کشید!

مديا هاشمي/ 33 ساله
سابقه فعاليت و درجه امدادي:/  13 سال، نجاتگر يكم
«هوا بهاري بود. بعد از كلي پياده‌روي همراه دوستش كنار چشمه زلالي نشسته بودند. در هواي كوهستان مشغول خوردن صبحانه شدند. يكي از آنها بلند مي‌شود تا كمي از آب چشمه در قمقمه بريزد. بي‌توجه به سري سنگ‌هاي كنار رودخانه شروع به پرش از روي آنها مي‌كند. ناگهان پايش سر مي‌خورد و از پشت روي سنگ‌ها مي‌افتد. دوستش با ديدن او هول مي‌كند و طرفش مي‌رود و در حالي كه پيكر بي‌جانش را در آغوش كشيده فرياد مي‌زند: محسن. صدايش در كوهستان مي‌پيچد. كوهنوردي خود را به آنها مي‌رساند و بلافاصله با مركز فوريت امدادي هلال‌احمر تماس مي‌گيرد. اپراتور نشاني دقيق را سؤال مي‌كند و با اطلاعات دست وپا شكسته آن كوهنورد، گروه نجات را از پايگاه اعزام مي‌كند. امدادگران به سرعت خود را در محل حادثه حاضر مي‌كنند. ولي كسي را پيدا نمي‌كنند و تلفن تماس فرد تماس گيرنده را از مركز مي‌گيرند و با تلاش‌هاي مكرر بالاخره موفق مي‌شوند با آنها تماس بگيرند. دقيقاً نمي‌دانند در كدام قسمت كوهستان هستند. امدادگران از آنها مي‌خواهند با چوب‌هاي خشك آتش درست كنند و مقداري علف‌تر در آن بريزند تا دود كند. دود شديدي بلند مي‌شود. فاصله محل درست تا جايي كه به اشتباه اعلام كرده بودند حدود 5كيلومتر است. تيم امداد مسير سنگلاخي را تا محل دود آتش مي‌دودند و به طرفه العيني بالاي سر مصدوم مي‌رسند. نفس نفس زنان علایم حياتي مصدوم را چك مي‌كند. هيچ‌گونه علایمي ندارد. بلافاصله عمليات احيا را شروع مي‌كنند ولي نتيجه‌بخش نيست.» «مديا هاشمي» امدادگري است كه اين عمليات را برايمان تعريف مي‌كند و آن را يكي از تلخ‌ترين عمليات‌هاي كار حرفه‌اي‌اش در هلال‌احمر می‌داند: «حال هيچ‌كسي خوش نبود. دوست آن كوهنورد فقط فرياد مي‌كشيد و نمي‌گذاشت پيكر دوستش را انتقال دهيم. براي آرام كردن او خيلي تلاش كرديم. تا بالاخره پيكر آن كوهنورد را به پايين آورديم. فاصله يك ساعته تا پايگاه حدود يك نصف روز طول كشيد. اتفاق خيلي سنگيني بود. در طول مسير با خودم فكر مي‌كردم كه شايد اگر نشاني را درست مي‌دانند و حداقل يك نقشه يا جي.پي.اس همراهشان بود اين اتفاق رخ نمي‌داد.»

3 دقیقه زمان برای نجات پسر بچه از چاه

مهرداد كفايي/27ساله
سابقه فعاليت و درجه امدادي: 12سال و نجاتگر يكم
«در باغ مشغول چيدن ميوه بودم كه يك دفعه صداي شيون زن همسايه را از طرف چاه وسط باغ شنيدم. براي يك لحظه دلم ريخت. بدون معطلي به طرف چاه دويدم. پسر بچه قصد داشته آب از چاه بكشد و بي‌احتياطي باعث شده در چاه بیفتد و هر لحظه شرايط برايش سخت تر ‌شود. از طرفي اگر با امداد تماس مي‌گرفتيم تا رسیدن آنها زمان زیادی از دست می دادیم. هميشه در خانه وسايل امداد را دارم. به سرعت كارگاه زدم و داخل چاه رفتم. پسر بچه در آب چاه دست و پا مي‌زد. دهانه چاه كوچك بود و نمي‌توانستم بچه را بگيرم. خلاصه مجبور شدم داخل آب بروم. طناب را دور پسر بچه پيچيدم و دست‌هايم را دور بدنش قفل كردم و گفتم كه از بالاي چاه مرا بيرون بكشند. پسر بچه خيلي ترسيده بود تا بيرون آمديم جان من هم به لبم رسيد. مادر پسر بچه از شدت خوشحالي با گريه از من تشكر مي‌كرد. همه اينها شايد در مدت كمتر از 2دقيقه اتفاق افتاد كه اگر من دوره امداد و نجات نديده بودم نمي‌دانم بايد چه كار مي‌كرديم و نمي‌خواهم فكر كنم چه اتفاقي رخ مي‌داد.»
«هیمن‌حاجي ميرزايي » يكي ديگر از امدادگران پايگاه آبيدر است كه اين خاطره را تعریف مي‌كند و مي‌گويد: «من يك كشاورزم و به اينكه يك هلال‌احمري هستم افتخار مي‌كنم.‌اهمیت شعار هر خانواده، یک امدادگر در اين‌گونه مواقع مشخص مي‌شود.» او درباره حساسيت‌هاي شغل امدادگر مي‌گويد: «امدادگري مسئوليت بسيار سنگيني است كه بايد به درستي انجامش داد. هر وقت به عملياتي مي‌رويم و فردي را از گرفتاري نجات مي‌دهيم با وجود همه سختي‌ها، آن عملیات برايم لذت‌بخش است. چون احساس مفيد بودن مي‌كنم. اما با اين تفاسير امدادگران هم نيازمند حمايت هستند. درست است كه كار هلال‌احمر بر مبناي فعاليت‌هاي داوطلبانه استوار شده است ولي امدادگران نيازمند توجه بيشتري هستند.»


تعداد بازدید :  185