شماره ۱۵۰۴ | ۱۳۹۷ يکشنبه ۱ مهر
صفحه را ببند
شوق خدمت به محرومان
داوطلبان فعال استان خراسان شمالي از يك عمر خدمت به نيازمندان در لباس هلال‌احمر مي‌گويند

اگر پرستار راز و جرگلاني لباس داوطلبي هلال‌احمر را به تن نمي‌كرد، شايد اكنون جاني در بدن مادرجوان و نوزادش نبود. پل روستا كه خراب شد و برف اهالي روستا را زمين‌گير كرد، اين پرستار داوطلب هلال‌احمر بود كه به دل يخ و برف زد، نور چشمي يك روستا را به دنيا آورد و آغوش مادر جوانش را هم براي او ماندگار كرد. اگر خير دلسوز اسفرايني هلال‌احمري نمي‌شد، اكنون چشم آن كودك روستايي به راه مي‌ماند تا شب‌عيد لباس نو به تن داشته باشد و سفره خالي شام هم پدري را شرمنده فرزندانش كند. پزشكان، پرستاران و خيّران داوطلب جمعيت هلال‌احمر استان خراسان شمالي، پاي كارآمده‌اند تا گرهي از كار افراد كم‌بضاعت باز شده و مرهمي روي زخم بيماران نيازمند گذاشته شود. در اين گزارش با جمعي از داوطلبان فعال اين استان گفت‌وگو كرده‌ايم.

تولد نوزاد در هواي منفي 4 درجه

 فهيمه حبيب منش   سابقه عضويت: 3 سال

فهيمه حبيب‌منش از پرستاران فعال كاروان‌هاي سلامت استان خراسان شمالي است. اگرچه او تنها 3 سال است كه به‌عنوان پرستار داوطلب با هلال‌احمر همكاري مي‌كند اما به واسطه شغلش نقش مؤثري در اعزام تيم‌هاي درماني به روستاها و مناطق محروم برعهده دارد. خودش مي‌گويد: «در كاروان‌هاي سلامت استان به‌عنوان پرستار و ماما فعاليت مي‌كنم. اما از آنجايي كه كارمند دانشگاه علوم پزشكي شهرستان راز و جرگلان هستم و شناخت خوبي از مهارت‌ها و علاقه‌مندي پزشكان براي حضور در كاروان‌هاي سلامت دارم، مسئوليت هماهنگي تيم‌هاي درماني را هم برعهده گرفته‌ام. تلاش مي‌كنيم تيم‌هاي درماني كه به روستاهاي محرومي چون قره باطر، عاشورباي، مزارجان، فرح دين و... اعزام مي‌شود، يك تيم درماني كامل با حضور پرستاران و پزشكان، تيم آموزش بيماري‌ها، كارشناسان بهداشت و تيم خدمات نوين سلامت براي مراقبت بهداشتي از گروه‌هاي سني مختلف مانند كودكان، مادران باردار و... باشد.» پرستار داوطلب اهل راز و جرگلان اما شيرين‌ترين خاطره‌اش از فعاليت داوطلبانه در كادر درماني هلال‌احمر را تولد نوزادي در يك روستاي صعب‌العبور مي‌داند: «‌زمستان بود و چند روزي مي‌شد كه بارش برف، زمين‌ها و كوه‌هاي اطراف شهر را سفيد‌پوش كرده بود. آن روز اما شهر ما يكي از سردترين روزهايش را سپري مي‌كرد. خبر آمد پل ارتباطي روستاي كوهستاني فرح دين كه روستايي با مسيري صعب‌العبور است، فرو ريخته و زن پابه ماهي هم قرار است امروز وضع حمل كند. با رسيدن اين خبر بلافاصله همراه با نيروهاي شبكه بهداشت و امدادگران هلال‌احمر راهي روستاي فرح دين شديم. وقتي به پل ارتباطي روستا در منطقه‌اي مرتفع رسيديم، ديگر امكان عبور از پل و يا كنار آن وجود نداشت. امدادگران كيف پزشكي و تجهيزات لازم را از خودرو برداشتند تا پيش از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به مادر و فرزند در راه برسيم. پاي پياده به دل زمين‌هاي اطراف و بي‌راهه‌هايي زديم كه به سمت روستاي فرح دين مي‌رفت. برف تازه روي برف‌هاي قديمي‌تر نشسته بود و گام برداشتن در آن زمين‌ها را هم دشوار مي‌كرد. فاصله زيادي تا روستا مانده بود كه ناگهان وسيله نقليه‌اي از فاصله دور نمايان شد. اهالي روستا، مادر جوان را پشت يك تراكتور گذاشته بودند و البته محال بود با آن شرايط به موقع به شهر برسند.» حبيب‌منش مكثي مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «‌وقت زيادي نداشتيم. بايد در همين نقطه و در چنين سرمايي نوزاد را به دنيا مي‌آورديم. مادر جوان را به آمبولانس هلال‌احمر رسانديم تا شرايط مساعدتري براي زايمان فراهم شود. نوزاد را صحيح و سالم به دنيا آوردم. اما هنوز مشكل ديگري وجود داشت. وقتي نوزاد تازه به دنيا مي‌آيد بايد محيط گرم و مناسبي برايش فراهم باشد. در آن شرايط آب و هوايي، پتو هم مناسب نيست و نياز به دستگاه Warmer وجود دارد. اما اين امكان هم فراهم نبود. از طرفي فاصله تا روستا و شهر هم بسيار زياد بود. بايد‌كاري مي‌كردم وگرنه خطر جدي سلامتي نوزاد را تهديد مي‌كرد. از آنجايي كه مادر جوان هم در شرايطي نبود كه كودكش را در آغوش بگيرد، نوزاد را در لباسم گذاشتم و از گرماي بدنم براي سالم ماندن نوزاد استفاده كردم.
نجات جان آن نوزاد و مادرش شيرين‌ترين خاطره‌ام از 3 سال فعاليت داوطلبانه در استان بود.»

يك مرد و 13 روستا

 محمود شرفخاني  سابقه عضويت: 9 سال

9 سال است كه هلال‌احمر و كمك‌رساني به روستاييان محروم با لباس داوطلبي اين نهاد، بخشي از زندگي او و اعضاي خانواده‌اش شده است. محمود شرفخاني با همسر و فرزندانش پاي كارآمده تا سفره نيازمندي در روستاهاي محروم شهرستان اسفراين خالي نماند. خانواده‌هاي نيازمند 13 روستاي اين شهرستان اكنون به خوبي اين خير داوطلب هلال‌احمر را مي‌شناسند. كسي كه خيّران بسياري را هم براي خدمت‌رساني به آنها با خود همراه كرده است تا باري از روي شانه‌هاي روستاييان محروم برداشته شود. شرفخاني درباره شناسايي و كمك‌رساني به روستاييان مي‌گويد: «وظيفه شناسايي نيازمندان را خودم برعهده گرفته‌ام. روستاهايي مثل گسك، قنبرباغي و... كه تعدادشان به 13 روستا مي‌رسد و همگي از توابع اسفراين هستند را شناسايي كرده‌ام. شغل بيشتر اين روستاييان دامداري و كشاورزي است. گاهي يك خانوار تنها 3 يا 4 رأس گوسفند دارد و اين تمام دارايي آنهاست. جوان‌ها براي پيدا كردن كار به شهرهاي اطراف رفته‌اند و درآمدشان كفاف زندگي خودشان را هم نمي‌دهد. بنابراين سالمندان و كودكان در روستا مي‌مانند و حداقل امكانات براي زندگي. چند سالي است كه با كمك خيراني كه در شهر شناسايي كرده‌ام، تلاش مي‌كنيم در مقاطع مختلفي از سال كمك حال اين خانواده‌هاي كم‌بضاعت شويم. با كمك آنها بسته‌هاي مواد غذايي، پوشاك، وعده‌هاي غذاي گرم و... تهيه مي‌كنيم و وظيفه توزيع اين اقلام را هم من برعهده دارم.» حرف‌ها كه به اينجا مي‌رسد، شرفخاني از همراهي همه اعضاي خانواده‌اش براي انجام اين  كار خير مي‌گويد:  «‌شيوه كار من به اين صورت است كه پس  از جمع‌آوري  هزينه‌هاي لازم براي تهيه اقلام مورد نياز، مواد غذايي خريداري شده را به خانه مي‌برم. در اين مرحله همسر و فرزندانم كه همگي عضو داوطلب هلال‌احمر هستند، پاي كار مي‌آيند و بسته‌بندي‌ها با كمك آنها انجام مي‌شود.»

تمام دارايي پيرمرد روستايي

 برات بهروز  سابقه عضويت: 15 سال

پزشك داوطلب فاروجي، 15 سال است كه با پوشيدن لباس داوطلبي هلال‌احمر، زندگي‌اش با خدمت‌رساني به مردم گره خورده است. ارائه خدمات درماني به زائران حرم علي ابن موسي الرضا(ع) در پايان ماه صفر و در مسير مشهد مقدس، معاينه زائران كربلاي معلي و نيز حضور مستمر در كاروان‌هاي سلامت استان، گوشه‌اي از خدمات اين پزشك داوطلب است. دكتر بهروز اما در تمام اين سال‌ها مهارت طبابتش را در اختيار روستاييان محروم استان خراسان شمالي و به‌ويژه شهر زادگاهش فاروج قرار داده است. او هم خاطرات بسياري از خدمات درماني داوطلبانه به روستاييان محروم استان براي تعريف كردن دارد: «‌پزشكان و پرستاران بسياري در استان ما خودشان را وقف خدمت‌رساني به روستاهاي محروم كرده‌اند. روستاهايي مانند اميرآباد فاروج، حصار دوين در شيروان، روستاهاي كم برخوردار اسفراين و... من هم در بسياري از كاروان‌هاي سلامت با داوطلبان جمعيت همراه بودم. روستاهايي كه از كمترين امكانات زندگي هم بي‌بهره‌اند و امورات زندگي‌شان تنها با چند رأس دام مي‌گذرد.» بهروز مكثي مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «يكبار در يكي از همين روستاها پيرمرد زحمتكشي را معاينه كردم كه در آن سن و سال هنوز هم مسئوليت تأمين معيشت فرزندانش را برعهده داشت. به‌طور معمول فشار خون بسيار بالايي داشت و اگر تشخيص داده نشده و داروهاي مورد نياز را مصرف نمي‌كرد، شايد ديگر دست‌هاي پينه بسته‌اش نمي‌توانست خرج خانواده‌اش را تأمين كند. داروها را كه به او دادم، دست در جيبش كرد تا هزينه درمان را پرداخت كند. وقتي گفتم اين خدمات رايگان است، از چشم‌هايش خواندم كه انگار باري از روي شانه‌هايش برداشته شد. آن پول‌ها تمام دارايي نقدي‌اش بود.»


تعداد بازدید :  170