شماره ۱۳۲۶ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۱ بهمن
صفحه را ببند
تنها امدادگر زنی که در عملیات نجات حضور داشت
کاش صدای بهمن را می‌شنیدند

پروین رضایی، تنها امدادگر زنی است که در عملیات نجات کوهنوردان در اشترانکوه حضور داشت. هر روز با وجود سرما و سختی‌های زیاد منطقه را ترک نکرد و در این‌که امدادگران تمام توانشان را برای نجات گذاشته‌اند، شکی ندارد. حرف‌هایش پر از حسرت این است که شاید اگر کوهنوردان متوجه صدای بهمن می‌شدند، امروز سالم کنار خانواده‌هایشان بودند.
 چند ‌سال است کوهنورد هستید؟
من مربی تربیت‌بدنی هستم و 16‌سال است که کوهنوردی  می‌کنم. همزمان با آن، به این دلیل که در شهرستان الیگودرز که یک منطقه کوهستانی است، به همراه همسرم در جمعیت هلال‌احمر عضویم و الان به‌عنوان مدرس دوره‌های امداد و نجات کوهستان در جمعیت فعالیت داریم.
 چگونه از حادثه اطلاع پیدا کردید و عملیات چطور آغاز شد؟
تهران بودم و به محض این‌که متوجه شدم افراد پیدا نشده‌اند و امکان سقوط مجدد بهمن وجود دارد، خودم را به منطقه رساندم. با خودم فکر کردم در این تیم خانم هم وجود داشته و شاید حضور من بتواند کمک‌کننده باشد. به محض این‌که رسیدیم جلسه‌ای با رئیس فدراسیون داشتیم و قطعی شد که کوهنوردان دچار بهمن شده‌اند. از همان روز در شهرستان ازنا مستقر شدیم چون امداد و نجات باید از آن‌جا حرکت می‌کرد، در هر حال من از روز دوم عملیات نجات همراه تیم بودم.
 با توجه به شرایط جوی، کار امداد و نجات چگونه بود؟
امداد و جست‌وجو به این شکل بود که نفر اول که قبل از روز جمعه پیدا شده بود، ما را به این سمت و سو برد که بقیه نفرات هم در منطقه زیر بهمن دفن شده‌اند. با توجه به این‌که تعداد نفرات هم زیاد بود، ما دو احتمال داشتیم که نفرات از قسمت بالا مورد هجوم بهمن قرار گرفته باشند که در آن صورت پیدا کردنشان کار مشکلی بود، چون وسعت بهمن به شکلی بود که می‌شد هر نفر را به یک سمت پرت کرده باشد. با توجه به تجربه‌ای که در بهمن‌های قبلی بود، می‌دانستیم معمولا افرادی که در بهمن قرار می‌گیرند به انتهای بهمن می‌آیند و از همان انتها عملیات جست‌وجو را آغاز کردیم. خوشبختانه تعداد تیم‌های حاضر در منطقه خوب بود، تقسیم کار انجام شد و در همان ساعات اولیه نفر دوم حادثه‌دیده که جانش را از دست داده بود، پیدا شد. حول و حوش ساعت 11 ظهر که به سمت چپ منطقه ریزش بهمن رفتیم، می‌شود گفت به شکل خطی بقیه اجساد آن‌جا بودند که پیکر دو خانم کوهنورد هم جزو آنها بود. در هر حال، تا روز شنبه تمامی اجساد به غیر از آقای حسینی پیدا شدند.
 در تیمی که  گرفتار بهمن شده بود، چند خانم حضور داشتند؟
کلا در تیمشان سه خانم حضور داشتند که یکی از آنها از همان اول تصمیم گرفته بود بالا نرود و در پناهگاه مانده بود، اما دو خانم دیگر بالا رفته، از مسیر بسیار سخت صعود کرده بودند و مسیر بسیار سخت‌تر فرود که مسیر اشتباهی هم بود را گذرانده بودند اما متاسفانه در جایی که نه خودشان فکرش را می‌کردند نه ما که به‌عنوان امدادگر در منطقه بودیم، دچار بهمن شده بودند.
 چرا پیکر سید علی حسینی این‌قدر دیر پیدا شد؟
شکل پیدا شدن پیکرها که خطی بود، ما را به این سمت برد که پیکر ایشان هم می‌تواند در همین امتداد و انتهای بهمن باشد. با شناختی که از تیم داشتیم می‌دانستیم که بچه‌ها به صورت جداگانه حرکت نمی‌کنند. متاسفانه کسانی که زنده مانده بودند هم فاصله زیادی با کسانی که دچار بهمن شده بودند داشتند. از روزهای دوم و سوم تمرکز را بر قسمت‌های بالایی بهمن هم گذاشتیم. آن‌جا را وجب به وجب چک کردیم. وسعت بهمن زیاد بود. آقای حسینی هم نفر آخر بود، به این دلیل که جزو امدادگران بود. این فکر را کردیم که ممکن است به دلیل جمع کردن گروه در قسمت انتهایی باشد. بچه‌ها اصرار داشتند که قسمت بالا را هم چک کنیم تا اگر احیانا در آن منطقه بود، پیدایش کنیم. در روزهای آخر تمرکز را کاملا بر قسمت پایین گذاشتیم. برف خیلی سفت و فشرده شده بود. مجبور بودیم با بیل برف را بکَنیم. بچه‌ها حتی تا سه متر برف را می‌کَندند و علامت‌گذاری می‌کردیم تا این‌که درنهایت با توکل و همت بچه‌ها که گفته بودند تا پیکر امدادگرمان را پیدا نکنیم کار را متوقف نمی‌کنیم، روز آخر توانستیم بعد از کندن چند حفره علامت‌گذاری شده به پای ایشان برسیم و توانستیم پیکر سیدعلی حسینی را پیدا کنیم. دو ساعت طول کشید تا توانستیم اطراف پیکرش را خالی کنیم.
 شما تنها امدادگر زن در محل حادثه بودید؟
بله؛ تنها امدادگر زن حاضر در منطقه بودم. تمام روزها از صبح تا شب آن‌جا بودم. هوا واقعا سرد بود، حتی برخی مواقع بالگردی که ما را می‌برد هر لحظه امکان سقوطش وجود داشت اما با این حال ادامه می‌دادیم. دو روز اول واقعا به این‌که زنده باشند، امید داشتیم اما از روزهای بعد دیگر این امید نبود؛ البته هیچ اجباری برای حضور من در منطقه نبود، حتی روزهایی بود که فکر می‌کردم اگر نروم بقیه راحت‌تر هستند اما به‌عنوان این‌که من یک کوهنورد و امدادگر هستم و باید به همنوع خودم کمک کنم؛ چقدر دوست داشتم که بتوانیم آنها را زنده پیدا کنیم. می‌دانستم که خانواده‌هایشان چه زجری می‌کشند و برای این‌که به آرامش برسند این انگیزه در من ایجاد شد که هر روز با انگیزه بیشتری به منطقه بروم.
 شما خودتان یک امدادگر هستید این‌که همه اجساد پیدا شده بودند و چند روز تمام به دنبال پیداکردن پیکر یک امدادگر بودید، چه حسی داشت؟
من خودم به ‌عنوان یک امدادگر و یک کوهنورد خیلی احساس مسئولیت می‌کردم و طوری شده بود که حتی به لحاظ ذهنی هم درگیر شده بودم. شب‌ها که برمی‌گشتم سعی می‌کردم یک ارتباط روحی و روانی با آنها برقرار کنم و حتی با ایشان حرف می‌زدم که «تو را خدا به خاطر مادرت هم که شده خودت را نشان بده.» سنگینی غم این اتفاق خیلی زیاد بود، لحظه‌ای خودم را از خانواده‌اش جدا نمی‌دیدم و همش به این فکر بودم که یکی از اعضای خانواده خودم است و حتما باید پیدایش کنیم. شب‌ها با تمام خستگی که پایین می‌آمدیم، نمی‌گفتیم که فردا نمی‌رویم بلکه فقط دنبال این بودیم که وضع هوا به گونه‌ای باشد که بتوانیم کار انجام دهیم.
 همسرتان مخالف حضورتان در محل حادثه نبود؟
اتفاقا همسرم جزو کسانی بود که حتی اگر خودم هم نمی‌خواستم به من می‌گفت که حتما به منطقه بروم. مربی من بودند و همیشه اصرار داشتند که در کارهایی به این شکل حضور داشته باشم.
 شما خودتان کوهنورد هستید، اگر خودتان را جای این بچه‌های کوهنورد بگذارید آنها را برای آمدن سرزنش می‌کنید؟
بحث آسیب‎شناسی این حادثه خیلی نیاز به کار دارد. در هر حال یک‌سری خطا در تیم وجود داشت اما تیمی بودند که همه بچه‌های آن،‌ قدر و کاربلد هستند و من برای تک‌تک آنها احترام قایل هستم. اما متاسفانه بحثی مانند شرایط جوی در زمستان را به نظر من کاملا نادیده گرفتند و من به این دلیل که این دوستان خیلی خوب را از دست دادیم واقعا ناراحتم و اگر جای آنها بودم شاید این کار را انجام نمی‌دادم، اما جسارت آنها و این‌که مسیر به این سختی را صعود کردند چیزی از ارزششان کم نمی‌کند. اگر این دوستان ما فقط 5 دقیقه از مسیر خارج می‌شدند بهمن آنها را گرفتار نمی‌کرد. هیچ وقت دلم نمی‌خواهد که برای همنوردانم و دوستان کوهنوردم در هیچ جای دنیا چنین اتفاقی بیفتد و امیدوارم با رعایت شرایط، قوانین و عرف کوهنوردی همه ما بتوانیم صحیح و سالم به خانه برگردیم.
 یعنی متوجه سقوط بهمن نشدند؟
رعد و برق خیلی زیاد بود، احتمالا صدای رعد و برق و بهمن را از هم تشخیص ندادند و لباس‌هایشان هم خیس بود، فوق‌العاده خسته بودند چون 20 ساعت کار فنی انجام داده بودند، فرصت و توان فرار از بهمن را نداشتند چون در اجسادی هم که ما پیدا کردیم تلاشی برای فرار از بهمن دیده نمی‌شد، بهمن کامل درگیرشان کرده بود.
 اگر متوجه می‌شدند، امکان نجاتشان وجود داشت؟
بله؛ صد‌درصد. چون فاصله ریزش بهمن با آنها چیزی حدود 400 متر بود و اگر صدای بهمن را متوجه می‌شدند می‌توانستند به سمت راست خودشان فرار کنند، شاید حتی اگر بیست قدم به سمت راست می‌رفتند، نجات پیدا می‌کردند.


تعداد بازدید :  978